#رز_خونی_پارت_50


آرررررررررررره من برای داغون شدن خودم قــــــــــــول دادم ... من به پدری قول دادم که الان زیر خاکا خوابیده و هزار تا جک و جونور دارن از سر و روش بالا میرن !

دستمو بردم و جعبه موسیقی رو برداشتم .

صدای کارگرا . صدای جعبه موسیقی . صدای گریه سالومه . صدای غر غر های سایه . صدای عصبانی مهراب . صدای بامزه و بانمک ماهان . صدای پر از خشم مامان . صدای نحس طارق . صدای ....

و برای یک لحظه صدای شاهین .

" بنده شاهین محمودی هستم "

شاهین محمودی ... شاهین ... محمودی .... شاهین محمودی ؟!

چه اسم قشنگی .... شاهین !

یعنی چی معنی اسمش ؟؟ نمیدونم .

برای هزار بار این اسم توی گوشم پیچید .... شاهین محمودی ... پسری با چشمای عسلی و موهای خرمایی .... پسری که اولین بار تو قبرستون دیدمش ... همون پسری ک .... منو .... بوسید . به زور بوسید .... نتونستم حس بکنم چه طعمیه ! همون پسری که دستشو کشید رو یال های اسبم !

همون پسری که داره میشه فکر و ذهنم !!

از جام پاشدم ... جعبه موسیقی هنوزم توی دستام بود ... درشو بستم و گذاشتمش روی میز آرایشم .

نگاهی به قیافه رنگ پریده و بی جونم توی آیینه انداختم . برای چی من اینقدر رنگگ پریده شدم ؟ فقط برای یه اسم ؟ یه خاطره ؟ یه پسر ؟!

آره برای یه پسر ... برای شاهین . پسری که لونه کرد توی ذهنم ... پسری که شد ملکه ذهنم .

ازش بدم میاد اما نمیدونم چرا اینقدر توی ذهنمه .... از چیش بدت میاد مهتاب ؟

از حس زورش .

از نزدیکیش با طارق .

از بی تفاوت بودنش .

از ....

سرمو تکون دادم تا از این فکر و خیالاتم بیام بیرون .... چشامو محکم بسته بودم ... وقتی چشامو باز کردم سایه رو دیدم که به در تکیه داده بود و داشت با خنده بهم نگا میکرد !

romangram.com | @romangram_com