#رز_خونی_پارت_38
نمی دونم چرا اما اخم کرد بودم جوری که وا نمیشد .
وقتی مهمونا شروع کردن به خوردن منم نشستم کنار سایه و سیاوش و یه ذره ماهی برای خودم کشیدم و شروع کردم به خوردن ..... شاهین بعد از چند دقیقه اومد و نشست کنار عماد .... بهش نگا نمیکردم اما اون با یه حالت عجیبی بهم زل زده بود . میخواستم چشاشو از کاسه در ارم .
سریع غذام رو خوردم و خودمو کشیدم کنار .... تا اخر مهمونی یه کلامم حرف نزدم ... فک کنم بقیه هم فهمیدن یه چیزی شده اما نفهمیدن که چی شده .
وقت خداحافظی سریع از همه ( بغیر شاهین ) خداحافظی کردم و سریع رفتم توی اتاقم .... لباسامو با خشم در اوردم ... فنر یه ور اتاق پیرهن یه ور اتاق کلاه یه ور .... ربان موهامو باز کردم ... تموم موهام ریخت روی شونه هام ..... لباس گل و گشاد خوابمو پوشیدم .
تشک و بالشتمو ور داشتم و پهن کردم روی زمین ... پتو رو هم در اوردم و پرتش کردم روی تشک .... خودمو انداختم روی پتو و یه سری از موهامو گرفتم توی دستام و شروع کردم به پیچیدنشون لای دستام .
" واقعا چطور جرعت کرد منو ببوسه اونم وقتی هیچ احساسی بهش ندارم ... هیچ احساسی ؟؟!؟!
یعنی من واقعا هیچ احساسی به شاهین ندارم ؟؟ .... "
چشام داشت روی هم میرفت ..... پتو رو از زیر خودم کشیدم و انداختم روم ... یکم خودمو کشیدم بالا تا برسم به بالشت .
وقتی سرم رسید به بالشت راحت شدم . پتو رو کشیدم روی خودم .... یکم گرمم بود و متاسفانه من همیشه عادت داشتم که هم پتو روم باشه هم پنجره وا باشه .... حال نداشتم برم پنجره رو باز کنم اما خب اینجوری خوابمم نمی برد .
از جام پاشدم و رفتم سمت پنجره .... پنجره رو تا نیمه باز کردم و دوباره برگشتم .... وقتی داشتم میرسیدم به تشک دیدم دوباره گلدونه افتاده و گل های رز ریختن بیرون .... نشستم روی زمین و گلدون رو صاف کردم .... گل ها رو گذاشتم توش ... دق که کردم دیدم دو تا از گلا کم شده و نیس .
واییییییییییی خدایا . بازم کی این گلا رو برداشته ؟؟
از جام پاشدم که نگام افتاد به جعبه موسیقی .... درش باز بود ولی من مطمئنم که درشو بسته بودم ولی حالا باز بود !
حال هیچی رو نداشتم .... بیخیالش شدم و دوباره خودمو پرت کردم روی تشک .
این دفعه سرم نرسیده به بالشت خوابم برد .
صبح از سر و صدای کارگرا پاشدم .... باز چی شده ؟؟
از جام پاشدم و یه کش و قوسی به خودم دادم ..... تشک و بالشت و پتو رو جمع کردم .... لباسامو پوشیدم و موهامو رو بافتم و پشت سرم با ربان جمع کردم .... امروز باید برم حموم موهام دیگه چسبیده به هم .
از اتاق که اومدم بیرون سریع رفتم طبقه چهارم .... اخر طبقه چهارم یه حموم بود که مال دختر و زنا بود ... لباسامو در اوردم و انداختم تو رخت چرک ها .
یه لگن پر از اب جوش کردم و یه کاسه بزرگ هم گذاشتم توش ... موهامو با صابون شستم و اب کشیدم بعدم بدنمو شستم و سنگ پا هم زدم .... کارای شستن که تموم شد نشستم توی لگن بزرگه و خودمو سپردم به اب جوش .... دیگه داشت خوابیم میبرد که پاشدم از توش و اب اخر رو هم ریختم روی خودم .
romangram.com | @romangram_com