#رز_خونی_پارت_29
کاشکی بتونم اینو تو مغزم فرو ببرم که هیچ کاسه ای زیر نیم کاسه نیس.... چرا هس ... خوبم هس !!
سه روز بعد
گفتم : گلاب خاتون سیب زمینی ها رو هم سرخ بکنم ؟؟
گفت : اگه زحمتت نمیشه خانوم جان .
گفتم : چه زحمتی گلاب خاتون .
گفت : سلامت باشی ننه جان . ماشالا یه امشب چقدر مهمون داریم .
گفتم : گلاب خاتون میگم همین مرغ بسه دیگه ماهی نمیخواد .
چنگی به صورتش زد و گفت : وااا خانوم جان این همه مهمون که فقط مرغ نمخورن !
گفتم : چشم گلاب خاتون . ماهی شیکم پر یا ساده ؟؟
گفت : شیکم پر خانوم جان .
سیب زمینی ها رو ریختم توی مایتابه که روغن های توش پاشید اما من به موقع جا خالی دادم .
سایه اومد توی اشپزخونه و یه دونه سیب از توی سبد اب چکون ور داشت و گاز زد !
همونجور که داشت سیب میجوید گفت : حالم از این مهمونی بهم میخوره . من خواستگاری دوباره مامان رو دوس ندارم !!
گفتم : کمتر بچه بازی در بیار سایه .
گفت : همش تقصیر توه ک گذاشتی این وصلت سر بگیره !!
و رفت بیرون ... یعنی چی ؟؟ ... یعنی من مقصرم ؟؟؟ ... نه نه من مقصر نیستم . شایدم هستم ؟؟؟
من نه مقصرم نه میخوام مقصر باشم .. من دوس دارم همون دختر سابق باشم ... همون دختر خجالتی و آروم همیشگی .
romangram.com | @romangram_com