#رز_خونی_پارت_10


عاشق جعبه موسیقیشم !!

جعبه موسیقی رو باز کردم .... یه دختر با یه لباس باله اومد بیرون شروع به چرخیدن کرد ... موسیقی منو برده بود به شبایی که میترسیدم تنهایی بخوابم و مهتاب منو پیش خودش میخوابوند ... همیشه همین اهنگ باعث خواب من میشد ! جعبه موسیقی رو بستم و یکم محکم کوبیدم روی میز .... دوباره نگاهی به گل رز ها کردم !!

به طرف تخت رفتم و رز خونی رو توی دستم گرفتم .

یه نوشته داشت " باید انتخابم میکردی "

کی اینو نوشته ؟؟

مهتاب تو الان کجایی ؟؟

قطره اشکی از چشمام چکید .... سریع پاکش کردم و یه نفس عمیق کشیدم تا دیگه اشک نریزم ... سریع از اتاق زدم بیرون و رفتم طبقه دوم .... اینجا اتاق سیاوش و مهیار بود .... اتاقشون با خاک یکسان بود ... طبقه سوم اتاقای سهراب و سایه بود ... اتاق اینا هم همینجور .... رفتم طبقه چهارم .... میدونستم اتاق سالومه هم همینجوریه بنابراین رفتم توی اتاق خودم .... خدا

رو شکر این اتاق فقط یه گرد گیری میخواست خبری از خون و وسایل شکسته نبود !

انگشتمو روی میز کشیدم ... اوه اوه چه خاکی هم داره !!!

در اتاق رو بستم و خودمو پرت کردم روی تختم ... اخی هنوزم نرمه ... روشریم رو باز کردم و اجازه دادم

موهای بلند و بافته شدم ام بریزه روی شونه هام ... موهام طلایی و چشام ابی رنگ بود ... یه جورایی کپی سایه بودم اما چشمای سایه سبز رنگ بود ... مهتاب و سالومه عین هم بودم یعنی مو نمیزدن چشمای خمار و کشیده و مشکی رنگ و موهای لخت و بلند مشکی پر کلاغی مهتاب عین موها و چشمای مشکی رنگ سالومه بود !

دلم براشون خیلی خیلی تنگ شده .

نگام می افته به چادرم که خاک و خولی افتادم کف اتاقم .... واااای حالا کی میخواد اینو بشوره ؟؟؟ چشامو میبدنم و با دسته از موهام بازی میکنم ..... هی لای انگشتام میپیچمشون و هی بازشون میکنم !!

تقه ای به در میخوره و پشت بندش صدای مش بابا میاد : دخترم چمدونتو اوردم !

در رو باز میکنم .

گفتم : دستت درد نکنه مش بابا بدینش به من !

چمدونو از مش بابا میگیرم ... مش بابا ازم خداحافظی میکنه و میره !

حالا باید این لباسا رو بچینم و قبلشم یه دستی به این کمد و میزم بکشم خیلی خاک ماک داره !

یکی از روسری های بی خودمو از توی چمدون میکشم بیرون و شروع میکنم به کشیدن روسریروی میز ... میز که تمیز شد رفتم سراغ کمدم ... این یکم کار داره !!

romangram.com | @romangram_com