#رویای_واریا_پارت_59
تمام کارها بسیار دقیق و حساب شده همان طورکه جناب ادوارد برنامه ریزی کدره بود ،انجام شد و واریا هم با تاکسی به آپارتمانش برگشت .وقتی به انجا رسید تاکسی دیگری را دید که جلوی اپارتمانش رسید و داخل انها چمدانها و جعبه های مختلفی خیلی ماهرانه روی صندلی تاکسی جاسازی شده بود و یک خانم جوان هم همراه انها دیده یم شد .
-فکر می کنم شما برای دیدن من امده اید !واریا این را گفت و با کلید در اپارتمان را باز کرد .
-بله دوشیزه میلفیلد ،من لباسهای شما را اورده ام .
واریا به طرف این صدای زنانه برگشت و دو تاچشم عسلی درخشان را دید وصاحب ان را شناخت .اودستیار مادام رنه بود که دیروز موقع پرو لباسها به او کمک می کرد .دختر زیبایی بود با موهای مشکی .واریا یادش امد که این دختر دیروز چقدر زحمت کشید و گش به فرمان اقای مایلز و خانم رنه بود .او برای اوردن تور وساتن و سایر چیز ها و حتی تعوض لباسهیا متعدد خیلی دوندگی کرد .
اسم من جون است !مادام رنه سرشان خیلی شلوغ بود و نتوانستند از مغازه خارج بشوند .به شما سلم رساندند و بهترین موفقیت ها را بریا شما در این سفر ارزو کردند .واریا نگاهی به چمدانها و جعبه هیا که راننده از تاکسی بیرون می اورد کرد و گفت:به نظرم چیزهای خیلی زیادی هستند .
-اوه ،امیدوارم در این سفر بتوانید چیزی برای پوشیدن پیدا کنید
دو دختر بعد از این جمله نگاهی به یکدیگر کردند و کلی خندیدند .
باکمک راننده همه چیز به طبقه بالا بردند .وقتی این کار تمام شد واریا پرسید :
-مایلی یک لیوان قهوه بخوریم ؟
romangram.com | @romangram_com