#رویای_واریا_پارت_137

یان با تعجب پرسید :ایا از روی کنجکاوی می خوای بدونی ؟یا قصد کمک به من رو داری ؟

-من فقط قصد کمک به تو رو دارم .

یان خیره به واریا نگاه کرد .در نگاهش چیزی بود که واریا نفهمید حالتی که قبلا ان را ندیده بود .با گذشت چند دقیقه یان اهسته و شمرده و مصمم گفت :

-از تو متشکرم واریا به من خیلی کمک کردی او این را گفت و ماشین را روشن کرد و به راه افتاد

واریا به اقای دوفلوت نگاهی کرد و صمیمانه گفت :من برای این شب قشنگ از شما متشکرم .واریا هیچ تصور نمیکرد که در مجلس رقص اینقدر به او خوش بگذرد و لذت ببرد .او فکر می کرد چون کسی را نمی شناسد احساس خجالت و غریبی خواهد کرد .ولی بعضی وقتها پیش می اید که وقتی ادم انتظار چیزی را دارد با چیز دیگری مواجه می شود.او هم از هر لحظه ان میهمانی لذت برد.در اغاز که همه چیز خارق العاده بود .گلهای زیبا و خوشرنگ با شمعدانهای نفیس و مهممتر از هر چیز میهمانان همه با بهترین لباسهای رنگارنگ خود به ان مجلس زیبایی خاصی داده بودند .چیزی که بیش از همه باعث خوشایند واریا شده بود نمایش مد لباسهای ابریشم بود که از بهترین مواد در لیون تهیه شده بود .هر لباس برای خودش تاریخچه ای داشت و درباره ان توضیح کاملی داده می شد و این مسئله برای واریا که اولین بار شاهد ان بود خیلی جالب بود .او از اینکه می دید ابریشم انواع مختلفی دارد حیرت کرده بود

انواع کرپ ،شاولدس ،ساتن دوشس ،کرش دوشین و غیره ...حالا می فهمید تمام لباسهایی که قبلا ً می پوشید از چه جنس اشغالی بوده است .

تمام مانکن ها به طرز زیبا و مرتبی به صف هنرنمایی می کردند که غیر قابل تصور بود .انها با جواهرات گرانبها و پوستهای قیمتی که همراه لباسها بر تن داشتند نگاه همه را خیره کرده بودند .

واریا هم مات و مبهوت به تماشای انها مشغول بود .با دیدن انها تمام نگرانیهایی که راجع به پییر و یان داشت از ذهنش دور شد و همه چیز را فراموش کرد .

وایا چنان به مدلها تماشا می کرد که به هیچ کس و هیچ چیز توجهی نداشت .مثلا چند خانم که نزدیکش نشسته بودند و از روی حسادت درباره مدل ها حرف می زدند و یا اقایانی که زیبایی و جذابیت مدلها را تحسین می کردند .به هیچ یک از اینها اعتنایی نداشت و محو تماشا بود .


romangram.com | @romangram_com