#رویای_واریا_پارت_130

واریا خندید و یان هم ادامه داد:نمی دانم چرا وقتی با مشکلی روبه رو م یشم میل و اشتهایم بیشتر می شه .

-تا به حال چنین حالی برات پیش امده ؟

-بله من هم همینطور هستم ولی فکر نمی کردم تو هم این طوری باشی .

-چرا ؟به نظر خیلی کسل کننده می ام .

-کسل کننده که نه ولی خیلی رسمی و جدی و متعهد .

-اگر این طوری هستم به خاطر اینه که مجبورم این طور باشم .به هر صورت ما مجبور نیستیم که اینجا زیاد بمانیم .امروز صبح با اقای دوفلوت حرف زدم و او با تمام نکته هایی که پدرم روی انها تاکید کرده موافقت خودش را اعلام کرد .به محض اینکه این قرار داد به امضاء دو طرف برسه و کارها تموم بشه می تونیم برگردیم انگلیس.

واریا سوال کرد :خیلی دوست داری که زود برگردی این طوری نیست ؟

یان اصلا ًتوقع چنین سوالی نداشت :البته چه کسی از این قبیل سفرها خوشش می اد و لذت می بره ؟

واریا جواب داد:من واقعا ًلذت می برم .این نوع زندگی با زندگی واقعی من خیلی فرق می کنه و تا به حال تجربه ای نداشتم .البته دربعضی جاها موافقم من هم در کنسرت خسته و کسل شده بودم .ولی از میهمانی جالب ناهار واقعا لذت بردم .


romangram.com | @romangram_com