#رویای_واریا_پارت_129

-خوب مسلما ًمن که بهت گفتم وقت می خواد به هدفش برسه به کلی یه انسان بی رحم می شه .

در کلام یان تلخی خاصی بود که واریا را کاملا ًمتوجه ان شد ولی درست نبود که بیش از این درباره این موضوع حرف بزنه .یان رفت و رفت تا به یک هتل بزرگ رسید .

-بیا بریم در این هتل قدری خستگی در کنیم .فکر نمی کنم بتوانم دوباره دیدن خانواده دفلوت را تحمل کنم قبل از اینکه یک نوشیدنی موثر بخورم.

سالن هتل یک پنجره بسیار بزرگ به طرف باغچه های پر از گل حیات هتل داشت که منظره زیبایی به ان داده بود .واریا یک مبل راحت انتخاب کرد و نزدیک پنجره نشست و کلاهش را از روی سرش برداشت .از کیفش شانه ای برداشت و موهای کوتاهش را که مثل شعله هاو زبانه های اتش ،طلایی رنگ بود شانه زد .یان هم مشغول سفارش به پیشخدمت شد و از واریا سوال کرد :واقعا چای می خوای بخوری ؟یا یک نوشیدنی کمی قوی تر را ترجیح می دهی ؟

-لطفا چای .

پیشخدمت پرسید :چای با شیرو لیمو مادام ؟

واریا که فهمید یان یک ویسکی سودای بزرگ برای خودش سفارش داده پاسخ داد:با شیر لطفا

پس از چند دقیقه واریا گفت :ادم باید در فرانسه شراب بنوشه .

یان گفت :وقتی خارج از کشور هستیم بیشتر حس انگلیسی بودن می کنیم الان هوس روست بیف و کیک سیب و ویسکی کردم و همه این ها را حتی به بهترین شراب ترجیح می دهم .


romangram.com | @romangram_com