#رویای_واریا_پارت_120
قطعا ًپییر عاشق او بود و واریا نمی توانست این را انکار بکنه .رفتن امشب او با پییر هم خودش به نوعی پنهان کردن مسائل عاشقی در گوشه و کنار به حساب می امد .
-پدرم تو را انتخواب کرد چون فکر می کرد تو اخلاقا ً مثل یک خانم هستی .اگر فکر می کنی این قبیل رفتار مناسب یک خانمه کاملا ًاشتباه می کنی .
-من متاسف هستم گفتم که متاسف هستم !واریا داشت گریه اش می گرفت .
چیزی که نمی توانم سر در بیاورم این است کمه چطوری این قدر سریع ترتیب همه چیز داده شد .
-خوب ...او کرد .الان هم بهتره هردو بریم بخوابیم وگرنه شاید صدای ما انهارا بیدار کنه .
-شاید انها فکر کنند که تو امده ای پایین تا مرا ببینی ولی توی خیابان وفتن و در گوشه ای با مردی ملاقات کردن در حالی که ممکنه هر لحظه یکی ادم رو ببینه انی در مغز من غیر قابل بخششه .
-حالا اتفاقی بود که افتاده نمی شه از این مسئله گذشت ؟
-چطور می تونم باور کنم که دیگه تکرار نمی کنی ؟شاید برای ملاقات فردا شب ترتیباتی داده باشی .
-او می خواهد مرا ببیند ولی من گفتم این امکان نداره .
romangram.com | @romangram_com