#روباه_سفید_پارت_69
_اون مثل منه
استاد:نه!!!!تو مثل هیچ کسی نیستی شب...هیچ کس...وهیچ کسم مثل تو نیست...
سرم رو انداختم پاییم تنها کسی بود که من جلوش ساکت ومظلوم بودم ونمیتونستم جذبم رو حفظ کنم
استاد:خواهرت چجوری پیدات کرده؟
_نمیدونم
استاد:اون پسره...روباه هست
قضیه رومئو رو براش گفتم
استاد:هه ویه دفعه تصمیم گرفتی کمکش کنی نه؟...نمیدونستم انقدر احمق شدی تو شب
سرم رو بیشتر بردم پایین واخم بدی کردم
استاد:میفرستیش همونجایی که قرار بود بره داستان تمام
_ولی...
استاد:گفتم قصه تمام...خواهرتم با یه بلیط میفرستی خونش الکسم جم میکنه ومیره...
اینا رو گفت ورفت بیرون سرم رو انداختم رو میز نمیتونستم بزارم رومئو بره من بهش قول داده بودم...قول دادم کمکش کنم وتنهاش نزارم اگه بره اونجا اونا میکشنش...در مورد نانا والکس نگران نبودم نانا که میرفت خونه پیش پدرش والکسم میرفت خونه خودش بعد یه مدت که استاد میرفت الکس دوباره پاش به اینجا باز میشد شاید نانا دیگه میرفت ولی رومئو اگه بره دیگه هیچوقت زندش رو نمیبینم...باید چیکار کنم؟...
romangram.com | @romangram_com