#روباه_سفید_پارت_68


استاد برگشت سمت من:خب چه توضیحی درباره این اتفاق داری...ژولیت؟

ویه پوزخند زد

_هیچ توضیحی





این کتاب توسط کتابخانه ی مجازی نودهشتیا (wWw.98iA.Com) ساخته و منتشر شده است





چی میتونستم بگم من قول داده بودم که تنها زندگی کنم استاد از وجود الکس خبر نداشت همینطور نانا ورومئو و وضعیت داشت بهتر وبهتر میشد

....

استاد:شرم اوره...شرم اور میفهمی شب؟

تو اتاق کار من بودیم همه داشتن ناهار میخوردن جز منو استاد اون عصبی تو اتاق راه میرفت موهای مشکیش دیگه مشکی نبود شقیقه هاش سفید شده بود به جذبش اضافه کرده بود


romangram.com | @romangram_com