#روباه_سفید_پارت_39
نانا:اینجوری که نمیشه اون ساکت نمیشه
_برید بیرون
همشون نگام کردن
_گفتم برید بیرون!!!
3تایی بلند شدن و رفتن بیرون رومئو به لبه وان چنگ زده بود ومیخواست بیاد بیرون شونه هاشو گرفتم وسمت پایین هولش دادم جیغ جیغاش شروع شد خودمم رفتم تو وان ودور مچ دستاشو گرفتم اینجوری کنترلش راحت تر بود ولی لگد میزد نشستم رو پاهاش گریه میکرد وجیغ میزد یه لحضه اروم شد دور دستاشو یکم شل تر گرفتم ولی یه هو یه حرکت محکم کرد داشتم از لبه وان میفتادم دستاشو ول کردم خواست بره بیرون از پشت گرفتمش تو بغلم دوتامو افتادیم تو وان هنوزم تو بغلم تکون میخورد وتقلا میکرد یه دستمو گذاشتم رو موهای سفیدش
_رومئو...
دیگه تکون نخورد برگشت وسرش رو گذاشت رو سینم هق هق میکرد بغلم کرده بود محکم انگار میخواستم فرار کنم یکم اب داغ رو باز کردم حموم رو بخار گرفته بود دیگه صدای هق هق گریه نمیومد نفساش اروم شده بود معلوم بود خوابیده اروم بلند شدم وبغلش کردم رفتم بیرون لباسش براش کوچیک شده بود ولی کم به اندازه 5سانت استینس کوچیک شده بود لباساشو در اوردم به جز شورتش گذاشتمش رو تخت وپتو رو کشیدم روش تا از در رفتم بیرون همگی ریختن سرم
نانا:چیکارش کردی دیگه صدا نداد ها؟کشتیش نه؟ چسب زدی به دهنش نه؟
_نه
بعدم رفتم سمت اتاقم لباسمو در اوردم ویه لباس دیگه پوشیدم دستام میسوختن بی خیالی طی کردم پریدم روتخت وخوابیدم...
........
صبح احساس میکردم یکی داره دستامو نوازش میکنه خیلی حس خوبی بود حتما داشتم خواب میدیدم...ولی چقدر واقعیه!...چشمامو باز کردم رومئو بود هنوز متوجه نشده بود من بیدارم رو انگشتش یه چیزی بود میمالید رو دستم جای زخم هاش اروم فوت میکرد کلمو تکون دادم چشمش خورد به چشمای بازم یه هو پرید عقب وخورد به دیوار تو دستش یه کرم بود بلند شدم نشستم
_به تو سلام یاد ندادن؟
romangram.com | @romangram_com