#روباه_سفید_پارت_32
هق هق گریش بلند شد
نانا:چرا...چرا گریه نمیکنی؟...چرا انقدر سردی؟...لعنتی چرا؟...
دستاش از لباسام کنده شد لباسامو صاف کردم وبرگشتم سمت مایک
_یه اتاق برای استراحت وموندن به نانا بده مایک
مایک:بله
واز اتاق زدم بیرون ورفتم تو اتاق خودم درو قفل کردم و پریدم رو تخت وخوابیدم...
...
با صدای خنده وجیغ جیغ های شادی که از طبقه پایین میومد چشماموباز کردم...دیگه کافی بود صدای خنده حالا؟بالشتو رو صورتم فشار دادم ولی بازم صدای خندشون رو میشنیدم عصبی بلند شدم واز اتاق زدم بیرون بدون اینکه دست وصورتم رو بشورم تا وارد هال شدم همگی برگشتن سمتم...روباهه...منظورم رومئو بود لباش تو خونه تنش بود یه تیشرت سبز با شلوار خاکی رنگ نانا هم یه تاپ بنفش ویه دامن تنش بود وموهای بلند خرمایشو دورش ول کرده بود الکس هم خونه من بود موهای بورشو فشن تو صورتش ریخته بود وعینک طبیشم به چشمش بود
نانا:ژولیت...
برگشتم سمت خدمتکار ها
_شام کی حاظره؟
_الان حاظر میکنم خانوم
romangram.com | @romangram_com