#رخصت_پارت_9
بازهم مسیرخونه رو درپیش گرفتم
➖➖➖➖➖
کلیدو توقفل درچرخوندمو وارد راه پله شدم داشتم پله هارو دوتایکی بالا میرفتم که اکرم خانم صدام زد
➖ماهور
ااااااِی باااااباااایی گفتم وبرگشتم طرفش
➖بله اکرم خانم؟سلام
➖سلام دخترم مامان خونست؟
➖نمیدونم تازه اومدم
➖باباچی اونم نیست؟
دندونامو روی هم فشار دادمو گفتم ➖اکرم خانم گفتم که تازه رسیدم بزار تشریف نحسمو ببرم تو بعدشما بیا گیرسه پیچ بده
وبازم داشتم میرفتم که گفت
➖شب نمیای پیشم؟رضاخونه نیستا!
➖نه اکرم خانم مامانم کلی سبزی گرفته باس برم اوناروکمکش پاک کنم
➖اونارو که بعدازظهر داشت میشست
پوووووووف
➖بیادیگه مادر
➖عه عه اکرم خانم بابام داره صدا میکنه فعلا بااجازه
وبشمورسه رفتم بالا من حالم خوش نیست اینم پا پِی من میشه نمیدونم حالا باید چه گِلی به سرم بگیرم
کم هشتمون گِرُو نهمون بود این بی کاری هم شد غوز بالاغوز
خدایا به مامانم بگم که تیریپش بازمیره روافسردگی
بادستای لرزون کلید وتوی قفل چرخوندم
وارد خونه شدمو وکفشامو جفت کردم تو جاکفشی
ودرحالی غرمیزدم ازدست اکرم خانم سمت اشپزخونه رفتم ➖ای گورپدرت شاغلام
➖چیشده مادرجون به مرده چیکارداری شب پنجشنبه ای
همونطور که دست وصورتمو میشستم گفتم
➖د آخه مادرمن اونوقت که داشت اینو میزایید نگفت فردایه ملت و بدبخت میکنن
مامانم لبخندی زدوگفت
➖اولا که سلام دوما دخترجون مگه غلام اینو زاییده..
➖لک لک که ازاسمون واسه افسر نیاوردتش که تداراکاتش باشاغلام بوده دیگه
مامانم درحالی که میخندید گفت ➖چه قدر بی حیایی تو دختر
romangram.com | @romangram_com