#رخصت_پارت_8


ن پ می افتادم به دست وپاش که توروخدا منو ببخشه تاسربرج کلی مونده میگردم یه کار درست درمون پیدامیکنم

همون جور که داشتم میرفتم

صدای بوق ممتد یه ماشین داشت رواعصابم هلک وهلک یورتمه میرفت اکه هی تمومشم نمیکنه انگا عروسی باباشه

برگشتم که چندتا آبدار نثار روح لج دربیارش کنم که دیدم جلوی پام ترمز کرد

وقیافه ی فندقی اون پسره درنظرم پدیدارشد

بی اهمیت بهش مسیرمو ادامه دادم که دیدم پیله کرده وبوق میزنه وپشتم میاد

ای بابا بازم نچ بلندی کشیدمو واسادم

باز جلو پام ترمز کرد

یه دیقه ای نگاه کرد ونطق نمیکرد اومدم برم که گفت ➖توروخدا صبرکن

➖😠ها ؟چیه؟ چی میگی؟

➖سوارنمیشی؟

➖ببین منو تاحالا کسی دماغتو شکونده

➖دماغم؟نه!😐

➖میخوای بشکونمش ببینی چه ریختیه؟

➖باشه بابا فهمیدم سوارنمیشی

➖خوپس زودتربنال که وقت ندارم

➖چرامیخوای بزنی؟

➖ذکی بچه که زدن نداره نمیگی برم

➖ببین من بابت اتفاق امروزشرمندتم ..نمیدونم چجوری عذرخواهی کنم….یعنی لازم باشه هرکاری میکنم تا منو ببخشی

➖هرکاری؟

➖اره.چیکارکنم؟

➖راتوبکش برو ریختتو نبینم ➖چرااینقد دعوا

➖ چونکه ازت بدم میاد

➖چرا؟

➖واس خاطرِهمه بچه مایه دارا همینطورین واسه سرگرمی خودشون گندمیزنن به زندگی بقیه شیرفهم شدیابازم بگم؟

➖من که گفتم هرکار….

میون کلومش دوییدمو گفتم

➖جواب منم شِنُفتی حالا بایه خداحافظی شادم کن

خودم راه افتادم دیگه خداروشکر دنبالم نیومد پوزخندی زدم وگفتم همینم مونده بیام زیرپرچم توقناری


romangram.com | @romangram_com