#رخصت_پارت_4


➖توبه ی گرگ مرگه

➖توبه ی بابات مرگه

بشمورسه جیم زدم لحظه ی اخرشنیدم که میگفت ادم بشو نیستی که دلم میخواست برگردم جوابشو بزارم کف دستش که جورنبود توراهرودست لیلارو گرفتم وعین جت دوییدیم سمت کلاس واستاد 😐فسیلمون سرکلاس مشغول تدریس بود

➖نگاه ماهورهمش جورگندای تورو من باید بکشم دیگه راهمون نمیده

➖ذکی دِ اخه دیازپام مگه من گفتم بیا بادیگارد من بشو

➖تحویل بگیرعوض دستت درد نکنشه

-دستت دردنکنه زحمت افتادی شرمنده شب بود سیبیلاتوندیدم

لیلابانگرانی:شروع نکنا میگیرم یه فص کتک سیربهت میزنم

-خاااااک اینم گریه کردن داره اخه

پشت در واسادمو درزدم صدای بفرمای استاد ازپشت دراومد روبه لیلا گفتم

-گمشو بیا مختو بهش بده کنترات

وارد کلاس شدیم ولیلا سرجاش نشست منم دم گوش استاد گفتم که کجا بودیم واینا

اونم شکرخدا دیگه سیریش بازی درنیاوردومنم رفتم سرجام نشستم

اخرای کلاس بود که نطقشو کورکرد.نشست روی صندلیش و

گفت ازروی تخته یادداشت برداری کنید

من:استاد اجازه؟

استادسعیدبانو(تعجب نکنید فامیلشه):بفرما

➖آاااااای بانو..

وبچه ها(مهنازولیلا وساراوحدیث)دوانگشتی شروع کردن دست زدن وهمراهی کردن آی بانو بانوبانو بنشین به روی زانو غوغابه پاکن ازاین نازوکرشمه ……

که استاد باخنده خودکارشو به سمتم نشونه گرفت منم جاخالی دادم خوردتوسرامین

امین درحالی که میخندید وباعجزروبه اسمون گفت

➖خدایاتاکی ماباید توئون کارای اینوبدیم ؟

➖من هروقت که جونت ازگوشت بزنه بیرون

من:اقای بانو

استاد:بله خانم پیازی(فامیلی منومسخره میکرد, نیازی)

تودلم گفتم شنگول توهم یادگرفتی ها یه بانویی ازت بسازم شیش تاازت بزنه بیرون

من:استاد شما۵۰سال واندی عمرگرفتی ازخدا بافامیلت مشکل نداشتی؟ یعنی یه لوتی پیدانشدبهتون بگه شهرتتون چه قدخیته؟

➖همه که مثل شمالوتی نیستن (فک کنم داشت به طعنه میگفت🤔)

➖غلامتم اقای بانو


romangram.com | @romangram_com