#رخصت_پارت_3

لبخند زورکی زدمو گفتم

حاجی مرگ ماهور این دفعه که اومدم این گلابی….

دربازشد واقای گلابی توچهارچوب درحاظرشد

ونگاهی باجذبه بهم انداخت

منم طبق معمول کم نیاوردمو چشمکی بهش زدم

حاجی باتشّر-ماهورتکرار

نشه

-چشم

-اینبارکوتاه نمیام ها

-چشم

-ایندفعه اخراجه ها

-چشم

-همه استادا حذفت میکنن ها

ای بابا حاجی یوهو بگو ازهستی ساقطم میکنی وخلاص

-تکرارنمیشه

-نه نوکرتم نه همه سفارشاتت روتخم چشمام

پسره پوزخندی زد وزیرلب گفت چقدم که گوش میده

فوری گاردگرفتمو گفتم بلندتربگو

➖😒باشمانبودم

منم زیرلب گفتم درگیری مزمن داره باخودش اختلات میکنه

➖بلندتربگین

منم فوری بادهن کجی گفتم باتو نبودم

وبااجازه ای گفتم وبه پسره گفتم بپا کنارازچارچوب در

یکم که رفتم صداش اومد

➖خانمِ….چیز؟؟

بااعصاب خوردی نوچی گفتم وبرگشتم طرفش وگفتم ➖چیزخودتی و…من اسم دارم

➖هه اخه ازبس منظبتی به جانمیارم

➖به جانیاربه جیغیل دون مرغ همسایمون

➖خانم محترم مگه اینجا چاله میدونه اینجوری صحبت میکنی

➖حیف که توبه کردم جوابتوندم

romangram.com | @romangram_com