#رخصت_پارت_29
_عه چرا؟
_چون من میگم بیررررون
_استاد؟اینقدر حرص میخورین واسه پوستتون خوب نیستا
کلافه دستی توصورتش کشید وگفت اگه رفتی که هیچ نرفتی این ترم حذذذذف
_باشه چشم فقط میرم بیرون چایی چیزی نمیخواین براتون بیارم
پوووووف بلندی کشید وگفت نیازی حذذذفی
سریع از جام بلندشدمو همونطور که به سمت در میرفتم ریتم این اهنگ رو میخوندم (توکه باعشوه گری از همه دل میبری چرانمیخندی )واونم گوجه تر میشد
این کلاسو که شوت شدم بیرون کلاس بعدیم نیم ساعت دیگه بود بیخیال داشتم زمین و متر میکردم که که بچه ها بدددواومدن سمتم
نفس نفس میزدن ومهناز اب دهنشوقورت داد وگفت بزارین خودم میگم
_چی شده چتونه؟
_حاجی….
_ها؟حاجی چی؟
_حاجی…خوب …حاجی اینکه …..
بی تفاوت گفتم بازنشست شده؟
_,اره تو از کجا میدونی
_خودش صبح گفت الانم رومخ من ویراژ ندین که حوصله ندارم
لیلی تخته شاسیتو بده
لیلا پرتش کرد تو هوا سمتم وهمونطور به سمت پاتوقمون رفتیم وروی نیمکت نشستیم
تخته رو دستم گرفتو گفتم یه چیز بخونم حالمون جا بیاد بد خرابم
_اره ماهی بخون
ظرب گرفتموشروع کردم بچه هام دس میزند
طبق آمار جدید دفتری ،
دفتری درثبت اسناد محل
ده دوازده سال پیش از مملکت خارج شدم
نذر کردم واسه یه لقمه نون و
یه مدرک مهندسی
نذر بیجا کردمو اواره ی دنیاشدم
حاجی بنده چی بودم حاجی بنده چیشدم
چاکرت دریک زمان
یک زمان شرمنده ی هم چین وهم ماچین شدمممم
romangram.com | @romangram_com