#رخصت_پارت_25

_اخه یه ادمیه که …..

_یه ادمی که چی؟

مهناز:ادمیه که داره میاد سمتت

ونگامو به کنارم دوختم وبادیدن اقای گلابی زبونم رفت دراعماق رودم واز تعجب یه دور تو مخم زد وبرگشت سرجاش اب دهنمو قورت دادم و گفتم ای خاااااااک توسرت تو خاطرخوای این شدی؟

لیلا باناراحتی گفت چشه مگه؟

_چش نیست پای چپ مرحوم تیمورخان لنگه

اقای گلابی:خانم نیازی

از جا پاشدمو وگفتم

بله؟امرتون؟

_حراست…..

_ای بابا یه روز هم که من عین ادمم شما بیاین گیر بیخود بدین

_گیر بیخود نیست بفرمایین

کولمو کوبیدم تو سر لیلا ورفتم کُفرم دراومده بود اون ااز اول صبح وجر ومنجر بارضا اون از خاطرخواهی لیلا اینم که ازاین اینقدر صنم دارم که یاسمنم توش گمه

باعصبانیت در زدم

وبا بفرمای حاجی وارد شدم

وحاجی شروع نکرده گفتم

حاجی درد وبلای خودت وعمت توسرم من مطرب گری کردم؟کلاسو پیچوندم؟کلاسو به هم ریختم ؟نه دیگه حاجی پای ثابت حراست شدم چپ میرم راست میام حراست

_ایناهمه یعنی سلام

نگامو زمین دوختموناراحت گفتم اینا همه یعنی یکم ناراحتم اعصابم نمیکشه هر حرف و حرکتی رو

_کلاست ساعت چند شروع میشه

_یه ربع بیست دقیقه دیگه

_حوصله داری یکم صحبت کنیم

_غلامتم حاجی این چه حرفیه؟

_عزیزی حالا بگیر بشین

نشستم رو صندلی وگفتم

_جونم حاجی گوشم باهاته

_حمید راست میگه؟

_چی رو؟

_میگه ماهور گفته دیگه نمیخوادپیشش کار کنه

_من؟نه به امیرالمونین اصلا جریان وگفته برات؟

romangram.com | @romangram_com