#رخصت_پارت_24
ای بابا همیشه یه جوری باید این گند بزنه تواعصاب من
امروز چه روزی بشه ها
دل ودمقم کورشد
از درب ورودی دانشگاه تو رفتموم*س*تقیم به پاتوقمون که نقطه ی پرتی بود وبرای مطرب گری جای مناسبی بود رفتم لیلا که عین مرغ خروسک گرفته کز کرده بود مهنازم که درحال اب بندی (خوردن )ساراوحدیث هم داشتن خرخونی میکردن
از پشت مهناز رفتمو وساندویچشو از دستش کشیدم کولمو سمت لیلا پرت کردمو دووییدم مهنازم دنبالم بعد کلی کش مکش بامهناز برگشتم سرجام تا به لیلای غمزده کمک کنم همیشه همینطورم خودم از کل دنیا بد بخت ترم ولی تاب غصه دیگران روندارم
نشستم کنارشو بشکن زنون خوندم بیا شیرازو محبوب خودومی لیلا
جمال مردم زود اشنامی لیلا
درون سینه ی بی کینه اشووب
دل پاک وپرازمهرصفایی لیلا
به زور روی لباش لبخند نشست وگفت دیوونه
_چیشده گلم کلک وپرت ریخته ؟
مهناز :عاشق شده
من:توباز زیادی خوردیا تازگی ها هم که رژیم میشکنی
مهناز:خفه شو ها بابات رژیم داره
_اسم بابامو نیار که حالشو ندارم
مهناز بانگرانی گفت _باهاش حرفت شده؟
نگامو روبه رو دوختمو گفتم
_نچ چیزی نیس واسه عوض کردن بحث گفتم لیلا تو چه مرگته؟
_من که گفتم عاشق شده
لبخند زدمو گفتم
_راس میگه این چغندر؟
_ اره راس میگم عاشق شده عاشق ….
یه*و*ساکت شد و باناخوناش وررفت _پ چت شد ساکت شدی؟یهوترمز دستی میکشی
لیلا لبشو گاز گرفت و سرشو پایین انداخت
_دِبنال دِ خاطر خوای کی شدی؟
لیلا:ماهور قول میدی ناراحت نشی؟
_راستش خیلی ناراحت شدم تو داری شوهر میکنی وماهنوز ترشیده موندیم
_راس میگی
چپ چپ نگاش کردمو باحرص گفتم _دِ اخه الاغ من چرا باید ناراحت شم ها چه دَخلی به من داره
romangram.com | @romangram_com