#رخصت_پارت_23

از پله ها بالا رفتم ….

بازم رفتم پشت بوم تنهایی هام

بازم رفتم پیش رفیق جینگم

(طوقی)

درلونشونو بازکردم ویکم گندم پاچیدم کف زمین وخودم نشستم روچهارپایه کم دل واموندم نشکسته بود بیا ماهورخانم دستت بشکنه که نمک نداره

اقاجون:نَقل کدوم حرفه که به خاطرش داداشتو سنگ رویخ میکنی؟هاااان؟

برگشتم طرفش تیکه های دل شکستم بد رفته بود تو چشمم بد جور زخمی کرده بود نگاهمو

_نَقل خیلی چیزا….

یه پام روی چارپایه وپای دیگه م از چارپایه اویزون

غمزده ودمق ادامه دادم نقل خیلی چیزاس ….مثل بی کسی من مثل اینکه زندگی ما سربالا سرپایینی نداره تخته گاز سر پایینی نقل اینه که یه بچه مایه دار همون که اقا مهری میگه موس موس کرد ومنم خوابوندم توگوشش حمید گفت قروقمیش بیا گفتم نیستم اونم گفت نیستی هری به سلامت

نقل این روزا شده مد ومارک روز ولی واسه ماشده طبل بی ابرویی، من که پدراین رضارومیارم جلوچشش ولی دلی که ازشما شکسته رونمیدونم باس چجوری راست وریستش کنم

.سخته پهلوون سخت شکسته مشتی

اقام همونطور بی تفاوت درو بست زیرلب گفتم گور بابای دل شکسته ماهور

ماهور کی ادم بوده که الان ادم حسابش کنن

هعی ماهور ادم نیست چون پسّر نیست

ماهور ادم نیست چون کاکول ذری نیست من بمیرم چی میشه؟*فکر کردی کسی از مردن ما ناراحت میشه نه معلومه که نمیشه سه دفعه که افتاب بیاُفته رو دیوار وسه دفعه ام که اذان مغربو بگن همه یادشون میره که ما چی بودیمو چیشدیم *وماهور بوده یانبوده

_

نوراز پنجره پاشیده شد تو صورتم سرجام نشستم میلاد رفته بود منم از جاپاشدم ولباسامو عوض کردم که تشریف ببرم دانشگاه

مامان واقام نشسته بودن تو حال صبحونه میخوردن

منم نه سلام ونه علیکی از اون جهنم خونه بیرون زدم

از پله ها پایین رفتم رضا نشسته بود وداشت بند کتونیاشو میبست هرچی اخم بودم تو صورتم وباغضب نگاش کردم نگاشو اورد بالا بامن من گفت _س….سل…سلام

_سلام ودرد….سلام ومرض اق رضا شنیدم تازگی ها قاتی نَقل قول خاله خان باجی ها شدی خبر میبری،خبر میاری چادر چارقدت کو ؟

لبشو گاز گرفت وبعد بایه پوزخند گفت

_بله دیگه ماضایع ماخاله زنک تاپسرای بالاشهری هستن ماباس بریم بمیریم

_خفه بابا گلابی لیاقت مردنم نداری اخه

از کنارش رد شدمو به سمت در ورودی رفتم

_نگفتی چجوری تورش کردی

برگشتم طرفش و بانفرت نگاهش کردم

_ببین منو؟من شاید یه روز تواوج خریت زن ادم اس وپاس میشدم ولی الان بمیرمم زن نامرد نمیشم شیرفهمه؟

از دربیرون زدمو درو باشدت بستم

romangram.com | @romangram_com