#رخصت_پارت_12
_دِ پدرمن قالپاق موتورنیست که گرفتی و دِ به پیچ
اقام خندید وگرفتم تو اغوشش وب*و*سه ای روی پیشونیم زد
_دوباره که سرپابشم
مرد بشم ازخجالت زحمت هات درمیام بابا
بغضم گرفت ولی گریه تو کارم نبود
_دردوبلات توسرم اقاجون یه وقت نبینم غصه بخوری ها نادونی کردم نفهمیدم چه شکری خوردم
کفترامو آب ودون دادم ورفتم پایین طبق عادت همیشگی بابا شامو زود میخوردیم واین ساعت میلادخونه نبود داش کوچیکم میرفت کلاس کاراته
سفره روپهن کردم ونشستیم
سرسفره که دیدم مامانم این پا اون پا میکنه
_جونم مامانم چیزی میخای بیارم ؟
_نه
_پَ چرا وُول میخوری؟
_راستش میخام یه چیزی بگم لیوان ابو سرکشیدم که بابا باکلافگی گفت
_هورت نکش دختر
_چسب! مامان جان نمیعرضی؟
_چرا!چرا الان میگم هولم نکن _مادرمن نسخه ی جدید فیزیک انتگرالو که نمیخوای شرح بدی بگو دیگه جونم اومد وسط فرق سرم
_رضا!
_رضاچی؟
_میگه ماهور تکلیف مارو کی میخواد روشن کنه
قاشق ازدستم توی بشقاب افتاد چشمام روی هم رفت وگفتم
_مگه تکلیف بی صاحابش دس منه که روشن خاموشش کنم
_خواستگاری واینا دیگه مادر
عصبی شدمو داغ کردم
_نه نه نه صددفعه گفتی گفتم نه دیویصت باردیگه ام بگی نه من همون نه میمونه محکمتر میشه تبدیل به آره نمیشه اخه مادرمن این چجوری دلت میاد دخترتو بدی به این اره برقی
ازجابلندشدمو گفتم _باس ببخشی اقاجون صدامو بردم بالا
ودرحالی که غُرمیزدم به اتاق مشترک خودمو میلاد رفتم
اگه گذاشتین یه لقمه حناق کوفت کنیم
نه دیگه هرشب هرشب یه بهونه ای هست واسه گند زدن تو حال من بدبخت
نیمه های شب بود که دیدم مراسم هفت روده کوچیکمه ناهارم نخورده بودم شام هم که به لطف روشن خاموش کردن تکلیف اقا ی اره برقی کوفتم شد
romangram.com | @romangram_com