#رخ_دیوانه_پارت_7

چشم داداشی یک دفعه گوشیش زنگ خورد نمیدونم چی شده بود اما سریع قطع کرد گفت برو داخل خانه ریحان و با یک تیک اف رفت اولین بار بود بدون اینکه منتظر بمون تا برم داخل خانه رفت بود شانه ای بالا انداختم به سمت خانه رفتم که فقط سه قدم باهام فاصله داشت

ریحان خانم صدای یک مرد که من صدا میزنه بر میگردم و بعد هیچی نمیفهمم

حالت تهوع دارم سرم گیج میره چشمام باز میکنم چه اتفاقی افتاده ؟من کجام نمیدونم چقدر فکرم بلند گفتم اما طرف مقابل که فهمیده بود بیدار شدم گفت عجله نکن خانم کوچولو میفهمی ترس دارم اما کسرا میگفت اگر اتفاقی برات افتاد نترس ترس تو باعث میشه اونا سخت تر کنن شرایط برات. راستی کسرا از کجا میدونست برای من قراره اتفاقی بیفته ؟

چند ساعتی هست اینجام اما خبری نیست شاید یکی از شوخی های مهرزاد اما مهرزاد شوخی به این وحشتناکی انجام نمیده یک دفعه در باز میشه بیدار شدی خانم کوشولو ؟

من کجام ؟بهت نمیاد کوچولو زبان درازی باشی زبونم برای لاش خورا همین طوری هی دختر جون حواست باش من کیم خوب بگو تا بدونم کی هستی زود اما به وقتش میفهمی نمیدونم با گوشیش شماره کجا میگیره اما میذاره رو اسپیکر بعد چند دقیقه صدای بابا سهیل میشنم

بله؟ احوال اقای نکونام ! ببینم دخترت اومده خونه؟

کی هستی ؟منظورت از حرفات چی؟

اسه اسه جناب ...چه درجه بودی سر هنگ ،سرگرد، سروان؟ در هر صورت من فرمانده صدات میکنم بذار اسمم بگم شاید یادت اومد من کیم بهادر ...بهادر محمودی یادت اومد؟بذار بقیشم بگم هجده سال پیش وسط زمستون ریختین خونم با یک پنج کیلو هرویین حکمم شد اعدام اما نشد مریض شدم بردنم درمانگاه زندان از اونجا فرار کردم الان هجده سال اوارم تنها هدفم انتقام گرفتن از تو فرمانده دخترت پیش من حکم اعدام در برابر مرگ دخترت فکر نکن میکشمش فقط اول خوب زجرش میدم تا بفهمی زجر کشیدن یعنی چی

و قطع کردو چند دقیقه بعد... من بودم با دست های اویزان با قلاب به سقف و ضربات کابل

و ضربه مشت داخل شکم و روی صورت دختر ، چیزی از دختر سیزده ساله باقی نمی ماند با این ضربات شکنجه فقط میگفتم خدا ندونم چطور هنوز زنده بودم کل بدنم درد میکرد اما واقعا دلم مرگ میخواست نمیدونم به چه گناهی داشتم تاوان پس میدادم حس کردم صدای روشن شدن دستگاهی اومد و فلش دوربین الان یک روز اینجام نمیدونم چرا زندم میاد پیشم با پاش ضربه بهم میزنه (زنده ای هنوز ت*و*ل*ه*س*گ)صدای شماره گرفتن میشنوم و بار دیگه صدای بابا سهیلم الو !؟چطوری فرمانده عکسا فیلمها به دستت رسید دخترت دیدی اخ صورتش دیدی چه خوشگل شده به نظرت خودش میمیره؟وصدای فریادکسرا:میکشمت ا*ش*غ*ا*ل. کارم تمام نشده فرمانده به اون پسره بگو عربده نکش برای من فرمانده اگر دخترت یک اسیب جسمی وروحی بدی ببین چکار میکنی ؟و این بار من میترسم خدایا هستی صدام میشنوی نذار اخر زندگیم باشه که اگه این مرد بخواد اخر زندگیم باشه خودم میکشم میاد طرفم خودم به سختی با درد میکشم عقب نترس خانم کوچولو باباجونت حقش اما خیلی بد اخر زندگیت اینجاست حیف دختر فرمانده ای حالم بده نفسم بالا نمیاد سعی میکنم خودم دور کنم اما سخته چشمام داره سیاهی میره اما یک صدا اشنا میشنوم دستت بهش نمیخوره .....

پاورقی(دوستان بخاطر لحن قاچاقچی چی معدزت میخوام اما به یک دلیل نمیشه به شکل دیگری نوشت لحن یک قاچاقچی هیچ وقت مهربان نیست و خوب به دلیل فرهنگ پایین خوب صحبت نمیکنند)

کل بدنم درد میکنه حتی نمیتونم چشمام باز کنم اما تلاشم میکنم باریکه نور چشمام اذییت میکنه مامان مهیا میبینم و صدای ارامش میشنوم بیدار شدی مادر بذار برم دکترت خبر کنم چند دقیقه بعد مردی سفید پوش همراه دوتا پرستار امدن دکتر میشناختم از دوستان بابا سهیلم بودحالت چطور ریحان خانم

چیزی نمیگم انگار میفهم حرف نمیتونم بزنم مامان مهیا نگران دکتر نگاه میکنه دکتر میگه چیزی نیست بخاطر شک خوب میشه بعد به من میگه هرجاییت دست میذارم درد داشت چشمات ببند تا بفهمم بعد از چکاب دکتر وعکس برداری که مشخص شد مشکلی نیست و فقط خون ریزی داخلی داخل شکمم داشتم و کبودی هام برگه ترخیص امضا شدبیشتر از همه خانوادم نگران حرف نزدنم بودن نمیدونم چرا کسرا ندیدم مامان مهیا میگفت کاری براش پیش اماده رفت مسافرت امامن خوب میدونستم کوچکترین خراشی کسرا دیوانه میکنه وای بحال این وضعیتم من همیشه براش در الویت بودم چطور الان پیشم نیست صدای در زدن میاد با زنگ که مامان ناتاشا برام گذاشتم متوجه طرف مقابل میکنم میتونه بیاد تو باورم نمیشه کسرا با صورتی اصلاح نشده اما لباس هاش مثل همیشه خوب سلام ریحانم خوبی عزیز دلم صورتم به طرف دیگه کردم باهام قهری جواب سلام واجب دفترچه که کنارم بود ورداشتم نوشتم سلام

romangram.com | @romangram_com