#رخ_دیوانه_پارت_6
الوسلام متین ریحانم سلام ریحان خوبی تسلیت میگم ممنون متین سورن خبر نداشت کسرا فوت کرده راستش نه سورن ترکیه بود دست رسی بهش نداشتیم گفتم بذار بیاد بهش میگم الان داشتم میرفتم پیشش سریع بیا سورن حالش خوب نیست منم باید برم
تو پیش سورن چیکار میکنی متین میدونی از جواب پس دادن خوشم نمیاد همین الان بیا چه بیای چه نیای تا پنج دقیقه دیگه میرم تمام و دکمه قطع زدم یک مسکن از توی کشوی اشپزخانه برداشتم همراه یک لیوان اب میوه برای سورن بردم(من چون خونه دوستای کسرا بودم با کسرا جای تمام وسایل میدونستم قریبا)سورن تا من دید نمیدونم چرا یک جوری نگاهم کردگفتم چی سورن چرا این شکلی نگاهم میکنی ؟ گفت کسرا مرده تو این قدر ریلکسی بهم بر خورد نمیدونم چرا فکر میکرد من بی عاطفم مگه باید براش شرح میدادم که یک هفته بستری بودم نه نباید میگفتم گفتم خودش گفت اروم باشم دارم به خواسته کسرا عمل میکنم و لیوان همراه قرص وسط اتاق ول کردم رفتم صدای شکستن لیوان شنیدم وقتی در باز کردم برم بیرون متین هم زمان با من رسید گفتم بیا برو به دوستت برس تا کار دست خودش نداده حوصله نداشتم با اسانسور برم دو طبقه پله من نکشته بودپس سی وشش پله رفتم پایین ریموت ماشینم زدم
ماشین کوچیکم با اون رنگ قرمزش خیلی خاطره خوبی یادم میاره وقتی کسرا میخواست برام ماشین بخر گفت چی ماشینی میخوای گفتم هر چی کوچیک تر بهتر گفت یعنی چی گفتم حوصله ماشین بزرگ ندارم جا پارک پیدا کردن سخت بعدشم ماشین تو مهرزاد مامان ها و بابا ها هستو اخر ماشین کوچک برام خریدسوار شدم به سمت خانه بابا سهیل حرکت کردماز طرف خیابان شهیدا صفه رفتم میخواستم سریع تر از اتوبان برم
از طرف اتوبان اقارب پرست به طرف خانه بابا سهیل جلو در پارک کردم و بار این همسایه فضول که کارش گیر باباسهیل بیخیالش میشم در باز میکنم طبق معمول مامان ناتاشا داره داخل دفتر علمش مینویسه دفتر علم اسم کتاب مامان ناتاشا که در مورد تمام مواردی که یک زن در حد معمول باید بدون مینویسه(دوستان این کتاب واقعا چاپ شده میتونین با یک سرچ کوچک این کتاب دانلود کنید)از پشت سر بغلش کردم گفتم سلام مامان خوشگلم ریحان کی اومدی دیشب مامانم دیشب تا حالا کجا بودی خانه کسرا خانه کسرا تنهایی چکار میکردی فکر میکردم تصمیم گرفتم . و نتجش چی بود؟کارهای عقب افتاده انجام بدم راستی مامان به منیر زنگ میزنی بیاد اینجا تا من میرم حمام بایدکمکم کنه برای چه کاری کمکن کنه؟نقشه کشی کسرا قبل فوتش نقشه یک مدرسه طراحی کرده بود باید تحویل میداد که عمرش به این روز نرسید حالا من باید کاملش کنم باشه برو حمام تا من زنگ بزنم راستی با چی امدی خانه تو که این ساعت توی جاده حالت بد میشه فوبیا داری قرصم میدونم همراهت نبود ؟با ماشین خودم. چی ریحان تو چیکار کردی!؟ با ماشین خودم اومدم گ*ن*ا*ه کردم ؟معلوم گ*ن*ا*ه کردی! اگر اتفاقی می افتاد من چکار میکردم فعلا که سالمم بعدشم مادر من اگر پنج سال پیست رفتن مسابقه دادن در نظر بگیری میشه گفت راننده حرفه ای هستم نه شلغم .برو حمام ریحان سرم بردی .خوب سوال کردی مادر من جواب دادم سر درد برای چی نکنه فکر میکنی کسرا نیست مثل این دخترا تیتیش فقط به فکر مهمانی و لباسم نه من کلی کار دارم شرکت هست کارهای خیریه هست و به سمت حمام رفتم میدونم تند برخورد کردم اما دست خودم نبود بقیه روز خیلی سریع پیش رفت منیره اومد نقشه ها تکمیل کردیم امروز باید نقشه ها تحویل بدم نمیخوام تنهایی برم انجا به چند دلیل اول مدرسه پسرانه دوم شاید فکر کنه من بچم البته از این بابت خداشکر میکنم قد بلند و استخوان بندی درشت دارم و همیشه سنم بیشتر نشان داده میشه اما از معصومیت وجذابیتم کم نمیکنه هیچ خیلی خوب برام خداشکر طرف شک نکرد و نقشه گرفت پول همان زمان پرداخت کرد به حساب من قدم بعدی تعطیلی شرکت با بابا کهن تماس گرفتم ازش خواستم تا فردا بیاد پیشم
طبق قرار بابا زنگ زد گفت ساعت ده اصفهان رفتم پیشوازش سلام باباکهنم .سلام عروسک بابا
توی بغل بابا فرو رفتم اشک ریختم بریم بابایی خسته ای .بابا بردم خانه کسرا تا وارد شد حس کردم صورتش از ناراحتی جمع شد گفت.. کسرا این خانه درست کرد تا تو ع..تا من چی بابایی
هیچی دخترکم
باشه بابا استراحت کیند تا من ناهار درست میکنم نیاز نیست عزیزم خوب زنگ بزن کنتاکی سفارش بده شما دوتا خیلی فست فود های کنتاکی دوست داشتین نه بابا مگه میشه اصلا حرفش نزنید شما معدتون مشکل داره غذا بیرون براتون خوب نیست بابا رفت تو اتاق کسرا استراحت کنه میدونم نمیخواب اما خوب حس کردم نیاز به خلوت داره مخصوصا که این چند ماه ازش دور بود نهار که اماده شد بابا صدا زدم وقتی امد چشماش قرمز بود فهمیدم گریه کرده اما چیزی نگفتم خوب دختر بابا با من چیکار داشتی راستش بابا میدونید که من و کسرا با هم کار میکردیم توی شرکت یعنی من به اعتبار کسرا توی شرکتم اول این که بعد فوت کسرا من نمیتونم تنهایی انجا اداره کنم دوم تکلیف کارکنان باید مشخص بشه الان یک هفته شرکت تعطیل بهتر حقوق اخرشون با مزایاشون بهشون بدم تسویه کنیم حق با تو بابا اصلا یادم نبود شرکت کسرا کارهاش مانده و یک مورد دیگه بابا نمیدونم اطلاع داشتین کسرا خانه و ماشین و شرکت و تمام دارایی حقیقیش به نام من کرده هیچ وقت نفهیدم چرا اما میدونین تا هجده سالگی نمیتونم ازشون استفاده کنم اگر راضی باشین من برم دفتر اسناد همه به نام شما کنم چون حق شما و سهم ارث شما و مامان مهیا ومهرزاد. این چه حرفی میزنی دختر هان؟ کسرا اونا برای تو گذاشت همین بس سهم ارث کسرا به تو میرسه. یعنی چی بابا خوب کسرا ازدواج میکرد خانمش نمیگفت چرا تو همه داراییت به نام خواهرت؟ نمیفهمم این کارش چه معنی داشت ؟ بحث بعد دخترم راستی ریحان وقت نشد بپرسم کسی دیگه تعقیبت نمیکنه ؟ شک نکردی به چیزی!؟
نه بابا من متوجه چیزی نشدم اگر هم کسی تعقیب میکرده من متوجه نشدم راستش از شما که پنهان نیست چون کسرا بود دلم قرص بود که حواسش هست اما حالا باید خودم از پس خیلی چیزا بر بیام میفهممت دخترم و بعد بابا مشغول غذا خوردن شد و من به گذشته نچندان دور سفر میکنم عصبی پاهام تکان میدم کسرا رو به روم ایستاده چی شده ریحانکم داداشی مامان ناتاشا میگه حتما امشب باید برم خانه، خاله بانو میاد انجا نمیخوام برم داداش خوشم نمیاد از رفتارش تظاهر میکنه ادمی که فقط ادعا میکنه خدا را میبینه اماخودم دیدم داشت غیبت میکرد یا خودم دیدم وقتی مهمانی میگیرن چقدر اصراف میکنن و... غیبت نکن دختر
کسرا صورت ریحانه سیزده ساله که حالا نوجوانی مثل بقیه نوجوان ها با افکار سر در گم بین دستاش میگیره میگه ریحان میدونی خدا اولین چیزی که سفارش کرده چی؟نه داداشی چی
احترام به پدر و مادر و نگهداشتن حرمت پدر و مادر حرف مامان ناتاشا زمین ننداز
حالا سوارشو کوچولو قبل رفتن برات بستنی بخرم سوار میشم بین راه کسرا از سلاطین برام بستنی میخره وبعد مقصد خانه پیاده که میشم دستم میگیره میگه ریحانم حرفام یادت نره ها
romangram.com | @romangram_com