#رخ_دیوانه_پارت_57

کلا خیلی جلتنمن بود توی رفتار با خانم ها ولی الان که نیست بیست روزی تا عید مانده منم تصمیم گرفتم تا کلاس ندارم سری به خاله لیلا بزنم نمیدونم چرا اقای بشری شرار صداش میزنه اما راحت بارها دیدم جلو من پیشونی و لپ همسرش میبوسه

یادم روانشناس ها می افتم که میگن حتما جلو خانواده و اشنایان علاقتون نشان بدین حالا این علاقه حقیقی بود یا نه نمیدونم

برای رفتن تصمیم گرفتم یک دست گل نرگس بخرم کلا عاشق گلم هر وقت بتونم برای خودم میخرم یکم دیر شد تا برسم ترافیک میدان ازادی تا مقصدم خیلی بد بود و خاله نگران شده بود سعی کردم زمانی بیام که حامد نباش حتی ازش پرسیدم چون جدیدا درگیر یک کنسرت وزیاد نیستش.

نشسته وننشسته دیدم سرو کله حامد خان پیدا شد ای خدا من که شانس ندارم اگه برم زشت اگر بمونم باز این شاسخین میره روی اعصاب من(به دلیل ابعاد بزرگش میگم شاسخین )

حرف ها گل انداخت بود که اقا همین طوری که داشت با لب تابش کار میکرد یک صفحه نشون داد گفت مامان ببین ماسوله چه خوشگل

منم که کلا خوشم نمیاد صفحه ازم دور باشه رفتم جلوتر تا ببینم یک دفعه لب تاب کشید عقب

منم که کلا حوصلش نداشتم گفتم چی میترسی ببینم کی ادت کرده ؟

فوضولی موقوف کوچولو.

اقا بزرگ هر سری باید یک لقبی به من بدی خوشت میاد

همین لحظه بود که صدای خاله به بحث ما خاتمه داد:حامدجان میری نون و سبزی بگیری ?

مامان من حال ندارم پاشو پسرم نمیشه که

خوب نون من میگیرم سبزی ریحان

چی من؟

romangram.com | @romangram_com