رمان رخ دیوانه

#رخ_دیوانه_پارت_58


اره دیگه پس تو چیکاره ای اینجا

حامد اگر غیر مستقیم داری میگی خدمتکارم فاتحه خودت خوندی پسر جان

اما بخاطر خاله میرم تاچشمات در بیاد

بماند که اون روزم با کل کل های ما گذشت

عید با تمام خوبی وبدیش گذشت امروز بیست خرداد امتحان های من تمام شده ومن موفق به گرفتن دیپلم شدم

اخرین جلسات کلاس شاید یک الی دو جلسه

امروز تا وارد خانه اقای بشری شدم با مه ای از دود سیگار مواجه شدم

اساتید محترم موسیقی بودن که جمع بودن

از خاله شنیده بودم که هر هفته جمع میشن پنج شنبه ها از شانس من حامد گفت بود امروز بیام

خدا بخیر کن امروز چه بحثی میخواد راه بندازه

با تمام اساتید اشنا شدم

در کمال تعجب جملاتی مثل حامد گفت بود یک شاگرد داره استعداد خوبی داره یا حامد خیلی از شما تعریف میکرد و من بین رفتار های ضد ونقیض حامد هنگ کرده بودم


romangram.com | @romangram_com