#رخ_دیوانه_پارت_30
خنگ خودتی شاسخین با اون دوست دخترت
میگه میشی مدلم
منم همین طوری هاج و واج نگاهش میکنم میرم رو صندلی مدل میشینم
شروع میکنه به حرف زدن تو بهادر میشناسی
خوب میشناختم کابوس این دوسال بود
میشناسم
میدونستی یک پسر داشت
از کجا باید میدونستم
حالا من دارم میگم بهادر یک پسر داشت به اسم محمد این محمد خان اون زمان که باباش دست گیر میشه یک سالش بوده وقتی میفهم باباش بخاطر تو دوباره دست گیرشده واعدام کینه به دلش میشه و کارهاش به همین دلیل بود و ادامه میده همه چیز فراموش کن محمدی دیگه وجود نداره که اذییتت کنه
نا خوداگاه لبخند میاد روی لبم
به لبخندم نگاه میکنه میگه برای من لبخند مونالیزا نزن فکر نکن اشتباهاتت یادم رفت راستی امسال دانشگاه میری درست؟
نگاهش میکنم میگم اطلاعات دیگه ای هست در مورد من ندونی
romangram.com | @romangram_com