#رخ_دیوانه_پارت_17
اما تاکسی منتظرم بود
من گفتم بره خودم میرسونمت
ریحان به جان برادرم من ظهر نگفتم نمیبرمت نگران بودم فقط تنهات بذارم
ریحان تو عزیزی برام تو خواهر منی انتطار نداری که تنهات بذارم درست هفت سال ازت بزرگ ترم درست مثل کسرا بهت نزدیک نیستم اما دلیل نمیشه روی من حساب نکنی فکر کنی دوست ندارم تو همیشه همان ریحانی کوچولو که با اون موهای فرطلایی واون لباسا عروسکی دل همه میبردی
مهرزاد جان برادر عزیز من حرفات همه درست مرسی از حمایتت اما یک چیز هایی مثل قبل نیست
شاید ملاقات های ما خیلی دیر به دیر باشه شاید صمیمیت ما مثل قبل نباشه اره اره میدونم الان میگی من همان دختر مامان باباتم مهرزاد وسط حرفم پرید:ریحان چی میگی مامان بابام ؟
مامان بابا من مامان بابا تو هستن این بفهم دختر کوچولو تو جای ملینا خواهراز دست رفتم بودی
باشه داداش لطف میکنی من ببری فرودگاه این چند وقت این قدر رفتم دیگه کادر فرودگاه همه میشناسن
و این که یک لطف کنی هرزمان وقت داشتی سری به اصفهان زدی بهم زنگ بزن باید بریم جایی فقط کارت شناسایی وشناسنامت بیار اینا برای چی ریحان؟
میفهمی داداشی فقط هماهنگ کن باهام
مهرزاد به یک رانندگی نیاز دارم میزاری من رانندگی کنم یکم سرعت ارومم میکنه
نمیدونم این کسرا توی تو چی دید از ده سالگی رانندگی یادت داد بردت پیست همیشه گفتم دیوانگی اما وقعا رانندگیت قبول دارم عزیزم
با این که ماشینش دنده اتوماتیک بود اما خوب بازم خوب بود نمیدونم چرا عاشق ماشین های کلاج دارم حس میکنم بهتر میشه باهاشون رانندگی کرد
romangram.com | @romangram_com