رمان رخ دیوانه

#رخ_دیوانه_پارت_18


یادم خیلی سر کسرا غرغر کردم بابت اون پورشه قرمز رنگش هیچ وقت خوشم نیومد

به سمت فرودگاه میرم بین راه مهرزاد راجب برنامه ایندم میپرسه خودمم نمیدونم چه برنامه ای دارم یک چیزی داره من میترسون هفت سالم که بود کسرا مجبورم کرد دوسه خطی هر روز راجب ایندم بنویسم و حالا دارم میبینم ایندم همان چیزی داره میشه که مینوشتم

الان اصفهانم یک ماه گذشت تماس های مشکوکی این چند وقت داره اذیینم میکنه

یکی میگه یک سری عکس داره از من اما من مطمینم عکسی دست کسی ندارم اما عجیب ذهنم درگیر کرده

باید به بابا سهیل یا بابا کهن بگم

خداشکرت اما چرا هر چی اتفاق برای زندگی من

درگیر بودم با خودم که گوشیم زنگ خورد

چطوری عسلم فکرات کردی ببین من فقط سی میلیون ازت خواستم نگو نداری که خبر دارم حسابت هر روز پر خالی میشه.

اول این که ندارم داشت باشم نمیدادم میترسم تو گلوت گیر کنه اصلا میدونی سی میلیون چندتا صفر داره

دوم اون کسی که اطلاعات بهت میداده احتمالا این سه ماه کجا بوده من مدت هاست مثل قبل پول ندارم .

باشه عسلم یک عکس برات ایمیل میکنم ببین شاید زبونت کوتاه شد تو کی هستی اخ چه پدر کشتگی با من داری

میفهمی کم کم اول یک میلیون بعد دیدن عکس ها بهم میدی بعد میگم کی هستم


romangram.com | @romangram_com