#رخ_دیوانه_پارت_108
امروز مامان ناتاشا گفت بریم خانه مامان جون یعنی مادر خودش
اما من مخالفت کردم خاطره خوبی از خانواده مادرم ندارم
نمیخوام باهاشون مراورده داشت باشم
یادم مادرم خواهر کوچک تری داشت که بیشتر مواقع پیش ما زندگی میکرد چون مجرد بود وعلاقه زیادی به مادرم داشت
بخاطر چهره اروپایی واقعا زیبا بود وهمین دلیلی بود برای خواستگار های زیادش من تا حدی وابستگی داشتم به این خالم
یاد ندارم لباسی تا شش سالگی خرید باشم خالم طراح ودوزنده لباس بود و الحق کارش تک بود
گذشت تا من رفتم مدرسه همان سال خالم خواستگاری از یکی از کشور های خارجی داشت
بابا سهیل بخاطر علاقه فراوانش به خالم و این که اون مثل خواهرش میدونست تحقیق زیادی کرد و مخالف ازدواج خالم با این مرد بود
منم با این که بچه بودم اما از این که این مرد باعث شده بود خالم اخلاقش خیلی عوض بشه ناراحت بودم
اخلاق خانواده مامان ناتاشا تغییر کرده بود
فکر میکردن پدرم بدخواه خالم در صورتی که الان سیزده از ان ماجرا میگذره و بهش نگاه میکنم میبینم حق با بابا سهیل بود ،خالم انتخاب خوبی نداشت
طرفی من ناراحتم درست با باباسهیل مشکل داشتن
romangram.com | @romangram_com