#رخ_دیوانه_پارت_107
به جایی رسیدم که میدونم تلاش کردن برای اطرافیانم بی فایده تقریبا دیگه دوستی ندارم مگر همان معاشرت های روزانه
تنهام خیلی تنها حداقل قبلا کسرا بود اما حالا نیست
اگر روزی بگن از چه کسی میخوای تشکر کنی میگم کسرا چون تنها کسی بوده همیشه
مادری نبوده که شبهایی که میترسیدن کابوس میدیدم توی اغوش بگیره پدری نبود که بگه من پشتتم
اره من دوتا مادر و پدر داشتم اما انگار نداشتم همیشه خودم بودم مخصوصا این که الان سالهاست خانواده بابا کهن نیست
بابا سهیل همیشه فکر این بوده که رضایت مادرش بگیره براش خانه بخر و این همه نوزده سال زندگیم باعث ازارم بوده
این که الان مامان جونم با همه تلاش های بابا سهیل بهش پشت کرد و رفت هیچ وقت ندیدم به پسرش محبت کن همیشه از بابا سهیل طلب کار بوده همیشه میگفت تو حق شیر پسر بدیم خوردی من همیشه میگفتم تقصیر بابا چی مگه گ*ن*ا*ه بابا که مامان جون برای بچه دومش شیر نداشت و این جاهلیت نشان میده
این که چطور مادری این قدر سنگ دل میتون باشه
البته الان خودم میبینم محبت بیش از حد مادرم به برادرم همیشه میگه تفاوت نیست بین شما اما خوب میبینم این تفاوت
گاهی بابا به مامان میگه تفاوت میذاری اما مامان قبول نمیکنه
مهم نیست الان سالهاست بعد فوت باباجون مامان جون عمو کوچک ترم ندیدم و همیشه این مقایسه ها بی حاصل بوده
از طرفی مامان ناتاشا درگیر بیماری بوده همیشه
شاید باید گفت اگر کسرا نبود ریحان هم نبود
romangram.com | @romangram_com