#ریما_پارت_81
ریما:همین الان!
صندلی رو با پا چرخوندم سمتشون.هنوز همون شکلی بود فقط موهاش یکمی سفید شده بود.دو تا مرد جوون دیگه هم همراهش بودن و تعجب تو نگاه هر سه تاشون موج میزد.
حقم دارن!هیچ کس انتظار نداره رئیس شرکت های زنجیره ای ژنرال و عامل این پشتیبانی های مرموز یه دختر باشه!
مجید هنوز بهم خیره بود.حرکات کلافه ی رایان کاملا واضح بود!
خیره شدم تو چشماش.تمام نفرت و کینم رو ریختم تو چشمام.یهو تو چشماش بجای کنجکاوی خشم زبونه کشید!
عصبی غرید:ریما!
ریما:سلام جناب کثافت!مشتاق کفاره دادن!
عصبی گفت:چرا؟تو که در هر صورت قبول نمیکردی پس چرا قبول کردی بیام اینجا؟
با آرامش گفتم:التماس کردنت رو دوست دارم،از اینکه خودتو کوچیک کنی لذت میبرم!
خشن خیز برداشت سمتم که محافظای دم در گرفتنش.همراهاش میخواستن آرومش کنن ولی مجید مدام جفتک مینداخت!
مجید:آشغال کثافت!بی شرف!هرزه!
تا اینو گفت رایان عین ببر حمله کرد سمتش که وسط راه رامتین نگهش داشت!بهش اشاره کردم که آروم باشه.رادینم عصبی بود و این از روی دست مشت شدش و دندونای قفل شدش معلوم بود!پس شناخته!رادین میدونست مجید چه کثافتیه و چشمش دنبال منه! رامتین رایان رو به زور نشوند رو صندلیش و خودش هم بالا سرش واستاد.
مجید با تمسخر گفت:عاشق سینه چاکته؟
قهقهه ای زد و با طعنه گفت:حتما تو رختخواب خیلی بهش میرسی که اینجوری واست رم میکنه!هه!غفلت کردم!اشتباه خودم بود که اون روز به محض اینکه بردمت خونه ترتیبت رو ندادم!همون روز باید همه چیزت رو ازت میگرفتم تا امروز با این جوجه خروست واسم کری نخونی!باید همون اول زنت میکر...
رایان یهو چنان دادی زد که صدای مجید تو گلوش خفه شد!برام جالب بود که پسرا هم کپ کرده بودن!جونم ابهت!
رایان:خــــــــفه شــــو!دهن کثیفتو ببند مرتیکه!
romangram.com | @romangram_com