#ریما_پارت_80
ریما:رایانتو حضورت تو اینجور جلسه ها بیشتر بوده،تا وقتی من گفتم تو رئیسی.
رایان:یعنی همون نقش رئیس دیگه!گول زنک!
ریما:دقیقا!
در باز شد و صدای احوالپرسی چند تا مرد با پسرا اومد.
مرد:دیدن شما باعث افتخارمه!
صدای خود عوضیش بود!مجید!
مجید:عذر میخوام ولی میتونم بپرسم روی صحبت من با کیه؟
راین گلوشو صاف کرد و با اون صدای خشک و خشنی که همه ازش انتظار دارن و من خیلی کم میشنوم گفت:شروع کن.
مجید شروع کرد به توضیح دادن وضع کارخونش و اینکه چقدر به کمک ما احتیاج داره و از این مضخرفات!بیشتر داشت التماس میکرد!
همه ساکت بودن.
مجید:واقعا به کمکتون احتیاج دارم،میتون رو کمکتون حساب کنم؟
دستمو بردم زیر گردن بندم که شکل دو تا حلقه ی تو هم بود و یه ذره تکونش دادم.صداش شبیه زنگوله بود و آبرو واسه آدم نمیذاشت...ولی در هر صورت من عاشقشم!این گردن بند رو رایان وقتی 17 سالش بود واسع تولدم خریده بود.یکی از حلقه ها طلا سفید بود و اون کیک طلا زرد.رایان که دوهزاریش افتاده بود گفت:باید با رئیسمون صحبت کنین.
صدای متعجب مجید روحم رو نوازش داد!
مجید:رئیس؟مگه شما رئیس نیستین؟
رایان جدی گفت:نه!
مجید ناامیدانه گفت:من کی میتونم رئیستون رو ببینم؟
romangram.com | @romangram_com