#ریما_پارت_67
دیدم حریفش نمیشم ترجیح دادم بجای بحث کردن دوش بگیرم.سر یه ربع اومدیم بیرون.
پدرام:انتظار داشتم 3 نفری بیان بیرون!
من و مانی عین کودنا زل زدیم بهش!نیشش که باز شد تازه فهمیدیم چی گفت!یکی یه چک خوابوندیم تو گوشش که با خنده لال شد!
مانی:آخیش!بوی گند ماهی و خزه میدادم!
با خنده گفتم:نه اینکه تا خود دبی شنا کردی!
بدون توجه به حرفم رفت سمت کمد.پدرام هم با یه دست لباس اسپرت ساده رو مبل ولو بود و سرش تو لب تابش بود.بعد یه ربع هردومون حاضر و آماده بودیم.با ژل و واکس با هزار زحمت موهامونو همون مدل اولی درآوردیم.خدایی بهمون میومد!یه نگاه به مانی انداختم که با موهاش سرگرم بود.چقدر ذوق کرده بود که دو دست لباس ست گیر آورده بود!هردومون یه شلوار جین سورمه ای چسب که خیلی قشنگ تو تنمون میموند پوشیده بودیم با یه تیشرت چسب ساده ی خاکستری که حسابی عضله هامون رو نشون میداد!تو آینه قدی یه نیشخند به خودم زدم.به قول مانی تریپ لیدی کیلرت تو حلقومم!
کامران:عروس خانوما حاضر شدین؟
پدرام با خنده سرشو از تو لب تاب درآورد و چشماشو مالید.لب تابشو گذاشت تو کیفش و بلند شد.
تا چشمش بهمون خورد یه سوتی زد و با خنده گفت:جونم هیکل!بابا خوشتیپ!
با خنده از کنارمون رد شد.خودشم هیکلش خیلی رو فرم و قشنگه!حلا نمیدونم از ساده پوش بودنشه یا میخواد ریا نشه!درکل اصلا به تیپ و قیافش نمیرسه!
ریما**
ریما:شرکت ساخت لوازم برقیه دیگه؟
سامیار:بله رئیس.
ریما:داخلی؟
سامیار:بله رئیس.به مدریت سعید...فکر کنم فامیلیش سعادت بود!
ابروهام پرید بالا!پس به گوش اونم رسیده!یعنی وضع شرکتش انقدر خرابه که به من روی آورده؟خب..صد در صد نمیدونه من کیم وگرنه عمرا پا پیش میذاشت!یه لبخند موذی زدم!
romangram.com | @romangram_com