#ریما_پارت_66
با اخم گفتم:من ساندویچ خواستم؟
مانی همونجور که پدر از ساندویچ در میاورد با دهن پر گفت:نه!ولی منم یه داداش جنازه نمیخوام!
حق با مانی بود.نباید ضعیف میشدم ولی دست خودم نبود!نگران پروندم بودم!معلوم نیست تو این مدت که مشغول این پروندم چه کارا که نمیکنه!فقط خدا میدونه که چی تو ذهن اون میگذره!اون؟اون لعنتی کیه؟
با ضربه ی مانی به بازوم به خودم اومدم و سعی کردم بیخیال بشم و ذهنم رو رو این پرونده متمرکز کنم.کاور ساندویچ رو درآوردم.اخمام رفت تو هم!مانی یه نگاه به قیافم انداخت و بی حوصله ساندویچم رو ازم گرفت و خیارشوراشو درآورد و داد دستم.با رضایت لبخند زدم و مشغول شدم!3 ساعت بود که کامران ما رو گذاشته بود و خودش معلوم نبود کدوم قبرستونی رفته!دخترا یه گوشه نشسته بودن و داشتن با ناخوناشون ور میرفتن.دخترا ناخون بلند نداشتن میخواستن چیکار کنن؟پدرام سرش تو لب تابش بود.مانی بعد زیر و رو کردن خونه یه پلی استیشن 2 پیدا کرده بود و با ذوق مشغول بود!ای خداااا!انگار نه انگار 24 سالشه!
واسه نشستن نیومده بودم ولی هیچ کاری ازم بر نمیومد!در با کلید با زشد و کامران عرق ریزون اومد تو.یه سره رفت جلوی کولر ولو شد.
مانی نیم نگاهی بهش انداخت و گفت:داداش تی بیارم؟شرشر میریزه!
کامران عصبی بهش نگاه کرد ولی چیزی نگفت!نشست سر جاش و پیراهنشو که خیس عرق بود درارد.اولین چیزی که توجهمو جلب کرد عدد(II) یونانی بود که رو بازوش هک شده بود.تا جایی که مغز من یاری میکنه این عدد به تنهایی به معنیه نفوذه!یعنی کامران نفوذیه؟؟ نگاه خیرمو که رو بازوش دید با اخم رکابی آستین دارش درست کرد که خالکوبی رفت زیر آستین.
کامران:پسرا برین تو اتاق راستی،دخترا تو اتاق چپی.از تو کمد یه دست لباس آدمیزادی برمیدارین نیم ساعت دیگه حرکته.
یه نگاه به من و مانی انداخت و گفت:از این تیپای عجیب غریب هم نمیزنین!برین!
مثل بچه ی آدم رفتیم تا لباسامون رو عوض کنیم.چون نیم ساعت وقت بود میتونستم یه دوش یه ربعه بگیرم.
همونجور که گردنبندم رو درمیاوردم گفتم:مایکی من میرم یه دوش بگیرم،یه ربعه برمیگردم.
گردنبند رو که گذاشتم رو میز چشمم خورد به مانی که تیشرتش رو درآورده بود و با نیش باز زل زده بود به من!
نگامو که دید با لحن چاپلوسی گفت:داداشی!وقت نیست با هم بریم؟بریم!
بدون اینکه بهم فرصت بده هلم داد تو حموم.
سانیار:مانی تو خجالت سرت نمیشه؟الان پدرام بیچاره کپ کرده!
مانی همونجور که تیشرتم رو درمیاورد گفت:غلط کرده!درضمن خجالت نداره که داداشی من...یهو زوم شد روم و با نیش باز گفت:ای جون!داشتم میگفتم:من که همه چیزتو دیدم،دیگه چیو میخوای قایم کنی؟
romangram.com | @romangram_com