#ریما_پارت_63
مانی تازه گرم گرفته بود و داشت مثل همیشه جمع رو رو دستش میچرخوند که یه صدای کلفت و خشن توجه ما رو جلب کرد.
مرد:همین 5 نفرن؟
کچلو با تته پته گفت:ب...بله رئیس!
یه نفر اومد تو هال بگم قیافش شیطان رجیم رو میذاشت تو جیبش دروغ نگفتم!
مانی بهم نزدیک شد و گفت:لعنت خدا بر شیطان رجیم!
خندمو خوردم و یه لبخند ریز زدم که باصدای مرده از جا پریدم.
مرد:پچ پچ نداریم!
یهو مانی همونطور که کپ کرده بود و به مرده خیره شده بود با صدای بلند گفت:این دیگه میخوره!
قیافه ی مرده متعجب شد!
مرد:کی؟چیو میخوره؟
سریع گفتم:شرمنده،داداشم یه خورده شوخ طبعه،شوخی کرد!
مرد یه اخم غلیظ کر و عصبی گفت:شوخی نداریم.مفهوم شد؟
5 تامون یکصدا گفتیم :بله رئیس!
مرد برگشت سمت کچلو و گفت:بیارشون.
کچلو:زود باشین.راه بیوفتین!
به ترتیب از کنارش رد میشدیم و سوار ون نارنجی رنگی میشدیم. مانی که داشت از کنارش رد میشد یه دستی به کل کشید.
romangram.com | @romangram_com