#ریما_پارت_56


آرنجشو از رو صورتش برداشت و نفسشو فوت کرد بیرون.

رایان:داداش کمکم میکنی بلند شم؟

حدسم کاملا درست بود!این از منم هوشیارتره!نشستم کنارش و محکم زدم رو پیشونیش که پرید و نشست سرجاش!خبیث خندیدم!

رایان:چرا میزنی؟مگه آزار داری؟

با خنده گفتم:بی شرف گفتم بهش مستقیم بگو و عملی وارد شو نه به این زودی!یهو رفتی سر اصل مطلب؟

چشماش درشت شد!

رادین:نکنه فکر کردی باورم شده که مستی؟

یهو هل شد و گفت:یعنی ریما هم فهمید؟

رادین:فکر نکنم!خیلی هل کرده بود،احتمالش کمه فهمیده باشه!

یهو ذوق کرد و نیشش شل شد!

رایان:نه سرم داد زد،نه زد تو گوشم!

سرمو به نشونه ی تاسف تکون دادم و گفتم:خاک تو سرت!چه ذوقیم میکنه!البته این ریمایی که من دیدم بعید میدونم دلش بیاد محکم نازت کنه!چه برسه به اینکه بخواد بزنه تو گوشت،اونم وقتی که فکر میکنه مستی!

دوباره نیشش شل شد!

رادین:ببند!بی ظرفیت!گفتم که اونم دوست داره فقط باید یه ذره روش کار کنی تا جوری که میخوای دوست داشته باشه!کم کم،نمه نمه!نه که مثل این وحشیا بپری روش و ماچش کنی!چیکارش کرده بودی؟ لباش باد کرده بود!

دیدم چیزی نمیگه.خیره شد به دیوار،یه ذره لب و لوچش کج شد و یه لبخند نیم بند زد!خاک بر سر داشت تصور میکرد!محکم زدم پس کلش!

رادین:هوی بوفالو!من هنوزم اینجاما!برگ چغندر که نیستم!

romangram.com | @romangram_com