#ریما_پارت_45


با خنده دستمو دور کمر ریما حلقه کردم و گفتم:تقصیر این وروجکه.در هفته 3 روز بدن سازی و 2 روز رزمی دارم.روزی حداقل 3 تا 4 ساعت!بعید نیست انقدر گنده بشم!

رادین با خنده گفت:گنده چیه؟خبر نداری!هیکلت فجیح دختر کشه!حالا چند تا دوست دختر داری؟

با خنده شونمو انداختم بالا!

رادین:هیچی؟نه بابا!

ریما:داداشم یه خورده خجالتیه!خودم یکی واسش جور میکنم.

سعی کردم لبخند بزنم ولی فشاری که به کمرش وارد میکردم دست خودم نبود!

متعجب نگام کرد.

زیر لب گفتم:من اسم دارم!شد بار 1535 ام!

با خنده گفت:خب حالا!اگه میشه رادین رو ببر به اتاقش تا یکم استراحت کنه.

رایان:به روی چشم!

وجدانو گذاشتم کنار و لپشو آبدار ماچ کردم که خندش در اومد.

تو راهرو بودیم که رادین گفت:پس الان 8 ساله که با ریما زندگی میکنی؟

رایان:تقریبا.4،5 ماه اول پیش ماهرخ بودم.ریما نمیذاشت پیشش باشم.

رادین؟ماهرخ؟دایمون؟

رایان:آره 5 ماه پیش ماهرخ بودم.

رادین:چرا نمیذاشت پیشش باشی؟

romangram.com | @romangram_com