#راز_پنهان_یک_شبح_پارت_93
- دارم دیونه میشم من آرامش میخوام. امیر؟
- جان امیر؟ آروم باش عزیزکم.
تارا سینه مردانه امیر را بو*سید و گفت:
- نفس من بسته به قلبِ توعه، نباشی من بینفسم.
ای شبح سایه تردید معما برگرد.
یک خداحافظی تلخ بکن یا برگرد.
تو به بوی غزل و قافیه آمیختهای.
به خدا حال مرا خوب به هم ریختهای.
« آنچه خوبان همه دارند تو یک جا داری.
بی سبب نیست که در کنج دلم جا داری. »
امیر آهسته لب زد.
- فدای اون چشمای خوشگلت بشم.
به سپیدی غزل رایحهی یاس منی.
یاسمن پوشترین قسمت احساس منی.
یاسمن پوشترین جای خدا را پر کن.
من پر از زندگیام فاصلهها را پر کن.
من جهنم زدهام حسرت سیبی دارم.
romangram.com | @romangram_com