#راز_پنهان_یک_شبح_پارت_92
- تو بغلت احساس آرامش میکنم.
- جات همیشه تو بغل منه.
- همهاش دلم میخواد از اینکه تو رو دارم از خوشحالی زیاد بپرم.
سایهای از ته این سینه مرا می خواند.
شبح عشق در آیینه مرا میخواند.
من پر از وسوسهام ای شبح سرگردان.
باور بال زدن را به پرم برگردان.
کمی خود را در آغوش امیر جا به جا کرد و ادامه داد.
- اگه یه کم دیر میاومدی اون شبح یه بلایـ...
امیر سر او را به سینه ستپر خود چسباند که حرف تارا نصفه در گلو ماند و امیر گفت:
- هیس.
سالها منتظر برق نگاهت بودم.
پشت این پنجرهها چشم به راهت بودم.
چارچوب دل من پر شده از تنهایی.
ساقه عشق تبر خورده تو کی میآیی؟
زخم در سینه من وا شده خون میآید.
از سکوت نفسم بوی جنون میآید.
romangram.com | @romangram_com