#راز_پنهان_یک_شبح_پارت_54


- سودا رفته تو اتاق مشترک پنجره رو باز کرده گربه سربریده دیده حالش بد شده. فقط تو بدبختی نکشیدی ما هم کشیدیم.

- حالا چی می‌شه؟

- داریم پیگیری می‌کنیم.

مصطفی هم گفت:

- این سه تا کاغذ رو باید بدم گروه هویت خط شناسی.

اردلان گفت:

- خوبه.

اردلان دوباره عکس سر گربه خونین را دید و گفت:

- بدن همین گربه رو پنجره خونه‌مون آویزون شده بود.

مصطفی عکس را برداشت و دید و گفت:

- ایشش. چندش.

عکس را روی میز پرت کرد و گفت:

- من برم آماده شم برم دنبال سپاس بعد هم می‌رم خونه خداحافظ.

اردلان هم گفت:

- منم باید برم دنبال آرشام.

امیر گفت:

- مصطفی سپاس خوبه؟

- آره. فقط زیادی چاق شده. باید بفرستمش کلاس ورزشی.

- حتما بفرست. منم برم دنبال ترگل بعد هم برم خونه. فعلا.

- فعلا.


romangram.com | @romangram_com