#راز_پنهان_یک_شبح_پارت_51

- سلام به روی ماه بهترین خواهر دنیا. خوبی؟

- آره داداشی. تو خوبی؟ سودا خوبه؟ بچه‌ها خوبن؟

- آره نفس داداش. خوبن. چی‌کار می‌کردی؟

- ناهار درست می‌کردم.

- آهان. حالت خوبه؟

- آره انقد حالم خوبه که الان دارم گند کاری‌های سهند و جمع می‌کنم.

اردلان تلفن را روی اسپیکر فعال کرد تا امیر و مصطفی هم بشنوند. و بعد تلفن را گذاشت و گفت:

- مگه سهند چی‌کار کرده؟

- هر چی میوه می‌خوره می‌ریزه زیر پاش. شده عینه مصطفی.

- چرا مصطفی؟

- آخه شبیه بچه ۴ ساله‌ها می‌مونه. سهند رو هم مثه خودش کرده.

مصطفی حرصی شد و گفت:

- به من می‌گی بچه نفله؟

- عه داداشی تویی؟

- من که جمعه میام خونه‌ات. دم تو یکی و قیچی می‌کنم.

- یه دم به تو وصله کافیه من دم ندارم.

- بی‌ادب.

- به تو رفتم.

- خیلی شیطون شدیا.

تارا خندید و بعد گفت:

- هوی اردلان ای داداش بد. صدای منو گذاشتی رو اسپیکر؟

romangram.com | @romangram_com