#راز_پنهان_یک_شبح_پارت_149
- خجالت بکش مرد گنده. آدم جلوی زنش ضعف نشون میده!
- درد میکنه. مثه اینکه تیر خوردمها!
سهند بعد از آن که ضدعفونی کرد دوباره از نو پانسمان کرد و به او مسکن زد و رفت دستش را شست و از بیمارستان خارج شد و با خرید شیرکاکائو برای تارا به بیمارستان برگشت.
تارا در حال خوردن شیر کاکائو بود و داشت با ولع مزه مزه میخورد که امیر گفت:
- سهند آب میدی لطفا؟
- نه.
- لوس نشو دیگه.
- تا فردا تحمل کن. بعد هر چی دلت خواست بخور. لوس هم خود بیشعورتی.
- بیتربیت.
- اجداد شما بهش معروفتر هستن.
- گمشو.
- منتظر دستور بودم گم شم.
- گمشو دیگه.
- نوچ نوچ. میمونم تا چشمت درآد.
- واقعاً خدا چی خلق کرده!
- یه نور مثه من.
تارا به حرفهای آنها زیرزیرکی میخندید امیر که متوجه شده بود گفت:
- نگاهش کن چه میخنده!
- خب بخنده.
- فدای خندهی خانومم بشم که.
تارا سرخ شد و مشغول خوردن شیرکاکائو شد که سهند گفت:
romangram.com | @romangram_com