#راز_پنهان_یک_شبح_پارت_126
میشود بغلم کنی؟
دلم تنگ است.
برای بوی تنت،
برای دستانت که دورم گره شود.
و برای حس امنیتی که آغوشت دارد.
میشود بغلم کنی؟
هیچ نگویی،
فقط روی موهایم بوسه بکاری.
و بگذاری گریه کنم.
و آرام در گوشم بگویی:
مگر من نباشم که اینجور گریه کنی!
میشود بغلم کنی؟
تمام شهر میدانند از تو هم پنهان نیست،
همین روزهاست که دلتنگی کاری دستم دهد
و در حسرت لمس دوبارهی آغوشت.
برای همیشه بمانم.
میشود بغلم کنی؟
تارا دلش آغوش عشقش را میخواست عشقی که دلش میخواست سرش را درون سینه امیر بگذارد و امیر او را با نوازشهای گرمش بخواباند. صدای در تارا را از افکارش خارج کرد اردلان بود که مصطفی را به آگاهی فرستاده بود و سهند را هم به سرکارش و خود تنها پیش تارا مانده بود. نزدیکش شد و کنارش نشست و پیشانیاش را بوسید که تارا آهسته لب زد.
- سلام.
romangram.com | @romangram_com