#رج_زدن_های_زندگی_پارت_83

ولي سورج هيچ وقت پول نميگيره ...پول نميگيره ومن ِ خر بازهم بهش ميگم سه تا نون بخر ...

اين دفعه ...اين دفعه ديگه قبول نميکنم ..يا پول رو ميگره يا نون وپس ميدم ..درسته که بي پوليم ولي گرفتن صدقه.... تو قاموس من ومصطفي نيست ...

سورج مياد با چهارتا نون... يعني فقط به خاطر ما تو صف وايساده ...؟

سه تا نون رو ميده دستم... پول رو به سمتش دراز ميکنم ...يه نگاهي ميندازه ودوباره سر به زير ميشه ...

-قابل دار نيست ماندني خانوم ..

-صاحبش قابل داره بفرمائيد ...

-گفتم که قابل دار نيست ...با اجازه ...

يه نيم چرخ ميخوره که ميگم ...

-اگه توحيد بود اصلا لازم نبود که اصرار کنم ...خودش پول رو ميگرفت ...به قولي حساب حساب کاکا برادر ....

پول رو ميگيره ولي نگاهش رنجيده است ...اسم توحيد که اومد رنجيد ...چراشو نميدونم... ولي اين رو بگم که نگاهش خيلي غمگين بود ...

.............

قالي هرروز بالا تر ميره ..بالاتر وبالاتر ..نخ هاي ابريشم مثل نقره ميدرخشن ...دست ميکشم روي اون همه نرمي ولطافت.... عاشق کار ابريشمم ...سختِ ولي قشنگه وجذاب ....


romangram.com | @romangram_com