#رج_زدن_های_زندگی_پارت_59
-اره ...
-واي توحيد تو چي کار کردي ؟
-همون کاري که شرط عقل بود ..
-تو.... تو يادگاري مادربزرگتو به اون بي همه چيز دادي تا دست از سر من برداره ؟
چي کار کردي توحيد ؟ميدوني اون گردنبند چقدر ارزش داشت ؟ميدوني با پولش چند تا مثل اون مرتيکه رو ميشد خريد وازاد کرد ...؟
اخه چرا توحيد ؟تو حتي اگه ميخواستي اون گردنبند رو هم بفروشي بايد به زخم زندگيت ميزدي ...نه اينکه ببري بدي به يه ادم ناتو که دوروز ديگه ميزنه زير حرفش ...
-ماندني اروم... چيزي نشده که ...من ازش امضا گرفتم ...نميتونه بزنه زيرش ...ودرمورد زخم زندگيم ...
يه نگاهي ميکنه که تا تهش رو ميخونم ...
-زخم زندگي من شوهر کردن تو با اون بي وجدان بود ...هيچ وقت ِهيچ وقت هم به يادم نيار که داشتم دستي دستي تورواز دست ميدادم
-توحـــيد ...
-هيس حواستو جمعِ دَرسِت کن ...اخري رو هم بدي تمومه ..
هنوز بابت کاري که کرده شاکيم ...شايد باعث نجات من شده ولي اخه اون گردنبند خيلي قيمتي بود ....کاش اينقدر مفت ومسلم حراجش نميکرد ..
romangram.com | @romangram_com