#رج_زدن_های_زندگی_پارت_54

کاش توحيد مثل بقيهءمردها بود.... کاش يکم... کمتر شرافت داشت ....اونوقت ميتونستم اميد داشته باشم که بازوم رو بگيره ...منو به سمت خودش برگردونه ...تو چشمهام زل بزنه وبگه ..

ماندني من اينجام ..از هيچي نترس ...من ميشم سايه بانت ...نميزارم کسي لطمه اي بهت بزنه ...نميزارم کسي روت قيمت بزاره ...نميزارم کسي تو رو تصاحب کنه ولي ...

حيف که توحيدزيادي نجيب بود ...هيچ کدوم از اين کارها رو انجام نميداد و. .. من رو تو اين لحظه هاي اخر تو حسرت آ*غ*و*ش گرمش باقي ميزاشت ...

از درگاهي اطاق رد ميشم ....که يه مکث ميکنم ...

-خوشبخت بشي توحيد... هميشه برات دعا ميکنم تا خوشبخت بشي ...تو هم براي من دعا کن ...ميگن .. ...

اشک چشمم چکيد...خداروشکر که پشت به توحيد ايستادم ..دلم نميخواست اين اشکهاي ناخواسته طوفانيش کنه وکاردست جفتمون بده ..

من به اندازه ءچشمان تو غمگين ماندم ..

وتو به اندازهءهر برق نگاهت نگران ...

تو به اندازهءتنهايي من شاد بمان ....

-ميگن دعاي عاشق گيراست ..برام دعا کن ..دعا کن ...حداقل شوهر اينده ام.... صاحب ِمن ...بهتر از مصطفي باشه ...

...........

نبود .....شوهر اينده اش بهتر از مصطفي نبود که هيچ .....صد پله شالاتان تروکثيف تر از مصطفي بود ...اصلا مصطفاي بندهءخدا بايد جلوش لنگ مينداخت ...


romangram.com | @romangram_com