#رج_زدن_های_زندگی_پارت_49

-خاله عطيه ...؟خاله عطيه ...؟

همچنان مصمم وساکت گره ميزنم ...

بسه توحيد ...ديگه صدا نکن... برو ديگه ...مگه نميبيني کسي خونه نيست ...

اين همه پافشاري براي چيه ؟تو بايد الا ن نااميد بشي وبري ..نه اينکه وايسي وخون به دل من بيچاره کني ...

برو ديگه ...ببين کسي خونه نيست ...دنبالمون نگرد ...تو اين خونه کسي به تو جواب نميده ...کسي دولنگهءدرو برات باز نميکنه ...کسي بهت نميگه جانم توحيد ؟اينجا کسي جوابگوي تونيست ...

صداي قدمها ..

اخيش رفت ...رفت ..رف...

بغض گلومو گرفت...رفت ...توحيد من ...

اشکهام جاري ميشه ...رفت ومن نتونستم بهش بگم که ديگه دم اين خونه نياد ..

چون ماندني.... کسي که يه دنيا رنگ رو بهش هديه داده ...داره ميشه زن مردم ...

زن يکي که حتي نميدونه کي هست ...چه شکلي هست ...فقط ميدونه پولداره ...

چون اگه پولدار نبود... مصطفي هيچ وقت دست از سرش بر نميداشت وشوهرش نميداد


romangram.com | @romangram_com