#رج_زدن_های_زندگی_پارت_47

من فقط يه چيز رو ميدونم ...اگه کوچکترين بلايي سرت بياد ...ن زمين وزمان رو ...روسر اون اقا مصطفاي بي همه چيز خراب ميکنم ....

پس تروخدا ماندني يکم به من فکر کن ...من ميخوام هميشه کنارت باشم ...پناهت باشم ...اگه تو همين جور ادامه بدي ...يا يه بلايي سرخودت مياد يا ....من ...

دست خونيم رو تو دست ميگيرم وبعد از مدتها شونه هام ميلرزه ...من طاقت دردت رو ندارم ماندني ...بزار دلم خوش باشه که سالمي ...

نميتونم ببينم رد کمربند اون بي وجدان روي صورتته ...نميتونم ببينم وسکوت کنم ودم نزنم. ...توروخدا به خودت بيا ماندني ...تو تنها کسم توي اين دنيايي ...بزار دلم به بودنت خوش باشه ...





خوشبخت باش

********

از صبح داغونم ...از صبح خراب خراب ..از صبح شده ام يه جنازه ...چرا.... چرا تا مياي دلتو خوش کني يه مشکل جديد پيش مياد وميخوره تو پرت ...؟

نشستم پشت دار ..گره پشت گره ..رج پشت رج ...رنگ پشت رنگ ..

دلم طاقت ديدن توحيد رو نداره ...اگه ازم بپرسه چته ؟...چي بگم؟ ...بگم شوهر ننه ام برام يه شوهر آنتيک جور کرده ؟...

بگم بيا اين حسِ خوبِ نوازشِ چشمهاتو ازم بگير.... چون قراره تا چند روز ديگه... زن يه لندهور مثل مصطفي بشم ؟


romangram.com | @romangram_com