#رج_زدن_های_زندگی_پارت_39

وقتي زير پوستت گز گز ميکنه ...مدام دلشوره داري ...مدام دل نگروني ...دلت ميخواد هيچ کس ازاين شادي يهويي خبر دار نشه که مبادا چشمت بزنن ..مبادا به گوش شيطون برسه

توحيد نگاهتو ازمن نگير ...من با اين نگاه زنده ام ...بذار زندگي براي من باشه ..بذار يه بار توي اين دنيايي که هيچي اش مال من نيست ...نگاه گرم تو مال من باشه ...

اين نگاه ....سهم من تنها ..هرچي که دارم مال تو ...

زمزمه ميکنم

بوي گندم مال من ...هر چي که دارم مال تو

يه ب*غ*ل خاک مال من ..هر چي مي کارم مال تو ...

.........

اين روزها... روزهام شده رنگين کموني ...پراز رنگ ...رنگ ووارنگ ..پراز نور ...

کاش ميدونست تمام ذهنم پراز دختري با دامن چيت گلداره که وقتي روي پله ها پخشش ميکنه ادم فکر ميکنه به يه دنيا رنگ خيره شده ...

قلم که تو دست ميگيرم ناخواسته اسم ماندني روي برگه نوشته ميشه ...ماندني ..ماندني چه جوري ميتوني تو چشمهاي عاشق من اينقدر خواستني باشي ؟...

دفترچهءخاطراتم رو باز ميکنم ...سر تا تهش پراز اسم مقدس ماندنيه ..خدايا اين احساس قشنگ... انقدر لطيفه که هميشه ميترسم...ميترسم که يه خواب باشه... يه خيال... يه وهم ...يه رويا ...

شبهام پر شده از نگاه ماندني... از چشمهاي براق ماندني


romangram.com | @romangram_com